سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دارالرضوان

شهید صیاد شیرازی؛ مخلص واقعی

شهید صیاد شیرازی؛ مخلص واقعی

12 سال پیش در چنین روزی- 21 فروردین 1378 هجری خورشیدی- یکی از توانمندترین و مخلص ترین فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی، به آرزوی دیرینه اش رسید و 5 روز پس از آن که در روز مبارکی چون عید سعید غدیرخم عید ولایت، به دست نایب امام زمان (عج) مفتخر به دریافت درجه «سرلشکری» شد، درجه ای بسیار والاتر و غیرقابل مقایسه با نشان ها و درجات دنیوی، از خداوند متعال، درجه «شهادت در راه الله» را دریافت کرد. وی توسط منافقین کوردل که ضرب شست سختی از صیاد در عملیات «مرصاد» خورده بودند، ترور شد و به شهادت نائل گردید.

 

شهید صیاد شیرازی

شهید صیاد شیرازی و ولایت پذیری کامل

آن شهید بزرگوار، در دوران ابتدایی جنگ تحمیلی که خیانت های سید ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهوری وقت و فرمانده کل قوا را می دید، با آن که اختلافات شدیدی با این فرد دارای شخصیتی خودرأی و فاقد سواد نظامی داشت؛ اما از آنجا که بنی صدر منصوب حضرت امام خمینی بود، به نظر «ولایت فقیه» گردن می نهاد و از بنی صدر تبعیت می کرد. این اوج ولایت پذیری است که انسان با آن که ضربات و اشتباهات یک فرد را که با او اختلافات بنیادین هم دارد، ببیند و تنها به رضایت دل مولا و رهبرش بیندیشد؛ خون دل بخورد ولی از امامش حتی نپرسد: چرا؟ بعد از برکناری بنی صدر، با طراحی ها و اندیشه های شهید صیاد، اوضاع جنگ به سود ایران تغییر کرد و به نوعی ضرباتی که بنی صدر خائن وارد کرده بود، جبران شد.

شهید صیاد شیرازی در دوران رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای هم، ولایت پذیر بود و آن می کرد که رضایت رهبر حکیم انقلاب را به دنبال داشته باشد. رهبر عظیم الشأن انقلاب هم با بوسه زدن بر تابوت آن یار ولایت و «مالک اشتر» زمان، افتخاری بس بزرگ به صیاد بخشیدند.

 

گذراندن سلسله مراتب

شهید صیاد شیرازی، از جمله افرادی بود که تمام سلسله مراتب نظامی را از پایین ترین رده ارتش در زمان رژیم پهلوی تا فرماندهی نیروی زمینی ارتش با حکم حضرت امام خمینی (ره) و جانشینی ستاد کل نیروهای مسلح با حکم حضرت آیت الله العظمی خامنه ای با تلاش و پشتکار مثال زدنی طی کرد. وی یکی از تاکتیسین های بزرگ نظامی ایران بود که در عملیات بسیار مهم؛ به ویژه آزادسازی خرمشهر و مرصاد (ضربه تاریخی به گروهک تروریست منافقین که سال ها بعد، این افراد شقی را دچار اضمحلال کامل کرد) نقش نخست را ایفا کرد. تبحر ویژه شهید صیاد شیرازی، آزادسازی مناطق اشغال شده از سوی رژیم بعثی صدام بود و پرافتخارترین دوران ارتش پس از انقلاب، زمانی بود که وی در کسوت فرمانده نیروی زمینی ارتش، موجب آزادی بسیاری از مناطق اشغالی کشور شد. وی جزو نخستین ارتشیانی بود که پس از غائله کردستان به آن استان رفت و نقش امنیتی و تاکتیکی مؤثری را ایفا نمود. شهید صیاد، مفهوم تحول با انقلاب اسلامی را عمیقاً در روح و اندیشه اش درک کرد؛ انقلاب به شهید صیاد، هویت واقعی نظامی- سیاسی- امنیتی داد و از این رو وی برای از دست نرفتن خاک کردستان، راهی این دیار شد تا به فرمان حضرت امام که فراخوانی مردمی برای نجات کردستان از دست نیروهای تجزیه طلب وابسته به شرق و غرب صادر فرموده بودند، عمل کرده باشد.

شهید صیاد شیرازی پایه گذار «قرارگاه مرکزی کربلا» که نماد اشتراک ارتش و سپاه است بود و اولین عملیات مشترک سپاه و ارتش، «طریق القدس» بود که موجب فتح بستان شد

ایجاد وحدت بین سپاه و ارتش

شهید صیاد شیرازی، بی شک بسیجی ترین فرد ارتش جمهوری اسلامی بود. ارتش، پس از انقلاب، هم چنان درگیر مسأله موجودیتی و هویتی پس از انقلاب اسلامی و پی آمدهای آن بود؛ ولی شهید صیاد، ضمن آن که خود با سرعتی شگفت انگیز از این مرحله عبور کرد؛ بلکه بسیاری از نیروهای ارتش را نیز با این مفهوم که انقلاب اسلامی می خواهد کاری کند که نظامی ایرانی، آقای خودش باشد نه نوکر مستشاران آمریکایی هم چون زمان شاه، آشنا کرد. شهید صیاد تلاش بسیاری کرد که روحیه بسیجی که موجب نورانیت معنوی و صلابت بیش تر در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شده بود؛ وارد ارتش هم شود تا روابط و مناسبات خشک نظامی که از قدیم در ارتش ایران وجود داشت، در ارتش جمهوری اسلامی، جای خود را به برادری و محبت و اخلاق اسلامی در عین رعایت نظم و انضباط و صلابت بدهد. او بدین وسیله سپاه و ارتش را به هم بسیار نزدیک کرد و آن حالت رقابت و دوری را مبدل به رفاقت و نزدیکی و اتحاد و یگانگی ارتشیان و سپاهیان کرد؛ تا جایی که این دو نیروی نظامی، موفق ترین عملیات های نظامی را در کنار یکدیگر انجام دادند. بدین ترتیب، ناکامی های سال نخست جنگ تحمیلی که شهید صیاد شیرازی معتقد بود، به دلیل عدم وحدت بین ارتش و سپاه بوده است، با اتحاد این دو نیروی نظامی مبدل به توفیق در جبهه نبرد حق علیه باطل شد و رژیم بعثی عراق شکست های متوالی را متحمل شد.

وی پایه گذار «قرارگاه مرکزی کربلا» بود که نماد اشتراک ارتش و سپاه بود. اولین عملیات مشترک سپاه و ارتش، «طریق القدس» بود که موجب فتح بستان شد. وقتی پیش از این عملیات، فرماندهان ارتش تحلیل کردند، نقاط قوت ارتش عراق بسیار زیاد است، شهید صیاد در کنار طرح عملیات نوشت: «با حضور نیروهای بسیجی و سپاهی در کنار ارتش، تحولی واقع می شود و ترکیب مقدس ارتش و سپاه موجب پیروزی اسلام می شود». وی صریحاً وعده این پیروزی را داد.

سرانجام این مجاهد نستوه که بارها از سوی گروهک نفاق به ترور تهدید شده بود، در 55 سالگی، بامداد 21 فروردین 78 به دست منافقی بدبخت، شربت شهادت نوشید و به امام شهدا و یاران هم سنگرش که غم دوری شان را سال ها تحمل کرده بود، پیوست.

یادش گرامی و شفاعتش نصیبمان باد. 

 

محمد مهدی تقوی

بخش فرهنگ و پایداری تبیان

 

وصیت نامه شهید صیاد شیرازی


 پروردگارا رفتن در دست توست ، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی میدانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار بدهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم
وصیت نامه شهید صیاد شیرازی

سینه ستبر تاریخ مالامال از خاطرات حیات و ممات مردان مردی است که روحشان فراتر از زمان و عرصه فراخ زمین تنگ‏تر از قلب سرشار از عشقشان بوده است. عشق به یگانه هستی‏بخش که اشتیاق لقائش آرام از جسم و جان آن‏ها گرفته و سر سودایی‏شان را همواره بر آستان داشته‏ است.

شهدا در قهقه مستانه‌شان و در شادی وصولشان «عندربهم یرزقون »اند .( امام خمینی (ره))

شهید در سال 1323 در شهرستان درگز در استان خراسان دیده به جهان گشود و در سال 1346 موفق به اخذ درجه لیسانس از دانشگاه افسری شد . وی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در بخش‌های مختلف ارتش خصوصاً در غرب کشور به وظیفه پاسداری از کشور پرداخت و در سازماندهی فعالیتهای نیروهای‌انقلابی در ارتش نیز فعالیت گسترده داشت . شهید صیاد شیرازی پس ازطی دوران تخصصی توپخانه به عنوان استاد در مرکز آموزش توپخانه اصفهان مشغول به تدریس شد . از مهمترین اقدامات وی می‌توان به تهیه طرح‌های عملیاتی در کردستان که منجر به شکستن حصر شهرهای سنندج پادگان مریوان بانه و سقز شد اشاره کرد .

وی پس از خلع بنی‌صدر برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران ، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راه اندازی کرد وبه عنوان فرمانده ارتش درآن قرارگاه مشغول فعالیت شد .

وی در تاریخ 9/7/60 با حکم حضرت امام خمینی (ره) به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش انتخاب و در سال 1365 با حکم امام راحل به عنوان نماینده ایشان در شورای عالی دفاع تعیین شد . شهید صیاد شیرازی از ابتدای تشکیل ستاد کل نیروهای مسلح به عنوان معاون بازرسی ستاد کل منصوب شد .

آخرین مسؤولیت این شهید رشید جانشینی رییس ستاد کل نیروهای مسلح بود و وی در عید غدیر 1378 از سوی مقام معظم رهبری به درجه سرلشگری نایل شد . و سرانجام در 21/1/78 به درجه رفیع شهادت نائل شد.

عمده همه پاسخهایی ایشان هم این بود که باید مواظب باشیم خط ولایت را گم نکنیم . می‌گفت معیار ما در تمامی گزینشها و انتخابها اشاره و اراده ولایت است و تبعیت از ولایت فقیه باید در همه جا و در همه حال در وجود ما جاری و ساری باشد

  وصیتنامه شهید :

خداوندا این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت ، اسلامت ، نظامت و ولایتت قرار دادی ،‌خدایا تو میدانی که همواره آماده بوده‌ام آنچه را که تو خود بمن دادی در راه عشقی که براهت دارم نثار کنم . اگر جز این نبودم آنهم خواست تو بود .

پروردگارا رفتن در دست توست ، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی میدانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار بدهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم .

 از پدر و مادرم که حق  بزرگی بر گردنم دارند می‌خواهم مرا ببخشند من نیز همواره برایشان دعا کرده‌ام که عاقبتشان بخیر باشد . از همسر گرامی و فداکار و فرزندانم می‌خواهم که مرا ببخشند که کمتر توانسته‌ام به آنها برسم و بیشتر می‌خواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا فرموده ، آنچه از دنیا برایم باقی می‌ماند حق است که در اختیار همسرم قرار گیرد .

از همه آنهایى که از من بدى دیده‌اند مى‌خواهم که مرا به بزرگى خودشان ببخشند،و بالاخره از مردان مخلص خودم به ویژه حاج آقا امیر رنجبر نیکدل ،استدعا دارم در غیاب من به امور حساب و کتاب من برسند و با برادران دیگر ،چون جناب سرهنگ حاج آقا آذریون و تیمسار حاج آقا آراسته در این باب تشریک مساعى نمایند.

خداوندا! ولى امرت حضرت آیت الله خامنه‌اى را تا ظهور حضرت مهدى (عج) زنده ،پاینده و موفق بدار، آمین یا رب العالمین ،من الله التوفیق .

على صیاد شیرازى -19 دى ماه 1371 - 15 رجب 1413

 
وصیت نامه شهید صیاد شیرازی
ارادت شهید به ولایت :

فرزند شهید در این باره می گوید : من غالباً درد دلها و سئوالاتم را با ایشان مطرح می‌کردم و از ایشان راهنمایی می‌خواستم عمده همه پاسخهایی ایشان هم این بود که باید مواظب باشیم خط ولایت را گم نکنیم . می‌گفت معیار ما در تمامی گزینشها و انتخابها اشاره و اراده ولایت است و تبعیت از ولایت فقیه باید در همه جا و در همه حال در وجود ما جاری و ساری باشد . محور دیگر از تأکیدات ایشان ایستادگی بر سر هدف و دفاع از کلمه حق در هر شرایطی بود و می‌گفت این دو هدف در سایه قرار گرفتن در خط اصیل ولایت حاصل می‌شود . می‌گفت : حرف رهبر را باید گوش کرد و به آن عمل نمود حالا دیگران و دشمنان هرچه می‌خواهند بگویند و هر دشمنی که دارند بروز دهند ، برای دستوراتی غیر از امر رهبر جایگاهی قایل نبود .

شهید در همه اوقات بخصوص نماز ارادت عمیق خود را به ولایت بروز می‌دادند که : « اللهم اید‌آیه الله العظمی خامنه‌ای اللهم واحفظه و ثبته » این دعا را همیشه زیرلب زمزمه می‌کرد و جزو ذکرهای دائمی وی بود . و این بوسه‌ای که رهبر عزیزمان بر پیکر شهید زدند نیز تجلی همین عشق متقابل بود و به عقیده خودم این بوسه ایشان تجلیل از دو دهه تلاش و جهاد شهیدان و ایثارگران بود .

خاطراتی از دوران دفاع مقدس :

دریابان شمخانی می‌گویند :مهمترین موضوعی که به عنوان یکی از ویژگیهای شخصیتی شهید بزرگوار سپهبد صیاد شیرازی در ذهن من ثبت شده است ، به توانایی و عزم خستگی ناپذیر ایشان در کسوت فرماندهی برمی‌گردد. او فرماندهی آگاه و با اراده در ایجاد و طراحی عملیات در سطح نیروی زمینی ارتش نیز از نقاط برجسته شخصیت اوست انجام این اقدامات به صورت همزمان بدون وجود فرمانده‌ای با انگیزه و ارزشمند مثل صیاد شیرازی هرگز ممکن نمی‌شد .

یکی دیگر از همرزمان ایشان می‌گویند : شهید چندین بار به افتخار جانبازی نائل آمد .یک مرتبه در کردستان در نتیجه حادثه‌ای استخوان‌های لگن وی خرد شد و در بیمارستان که بستری بود ، دکتر معالج ایشان گفت : دیگر نمی‌تواند به نظامی ‌گری ادامه دهد . اما شهید شیرازی با همان روحیه‌ای که داشت با ویلچر به منطقه آمد و در آمبولانس هدایت عملیات را بر عهده گرفت .

شهید شیرازی شب اول هر ماه در منزلش مراسم وعظ و عزاداری برپا می‌کرد همسایگان دیده بودند که روزهای اول هر ماه شخصی بیرون خانه و در حالی که چفیه‌ای به سر و صورت بسته جلو در ورودی را جاروب می‌کند و آب می‌پاشد ، که متوجه می‌شوند او خود سپهبد صیاد شیرازی است

 خدمتگزاری شهید در مجالس عزاداری حضرت امام حسین (ع) :

حجت الاسلام علی دوانی خاطره‌ای دارند :

شهید شیرازی شب اول هر ماه در منزلش مراسم وعظ و عزاداری برپا می‌کرد همسایگان دیده بودند که روزهای اول هر ماه شخصی بیرون خانه و در حالی که چفیه‌ای به سر و صورت بسته جلو در ورودی را جاروب می‌کند و آب می‌پاشد ، که متوجه می‌شوند او خود سپهبد صیاد شیرازی است .

 لحظه شهادت از زبان فرزند شهید :

مهدی صیاد شیرازی فرزند سپهبد شهید صیاد شیرازی که شاهد به شهادت رسیدن پدرش بود .گفت : پدرم مطابق معمول صبح روز شنبه حدود ساعت 45/6 دقیقه صبح بود که منزل را به قصد محل کارش ترک کرد و قصد داشت سوار خودروی خود شود که مردی با لباس رفتگرها به او نزدیک شد و چنین وانمود کرد که می‌خواهد نامه‌ای را به پدرم تسلیم کند .

وی گفت : درگذشته نیز مردم به دیدار تیمسار شهید می‌آمدند و بعضاً وقتی که وی قصد ترک و یا ورود به منزل را داشت با او دیدار می‌کردند و نامه و یا درخواستی را به وی تسلیم می‌کردند .

مهدی صیاد شیرازی افزود پدرم زمانیکه تروریست مسلح به وی نزدیک شد و با در دست داشتن نامه چنین وانمود کرد که می‌خواهد آن را تسلیم شهید کند ، حتی در سلام کردن پیشقدم شد که فرد تروریست اسلحه خود را بیرون کشید و پدرم را به شهادت رساند . وی گفت : فرد تروریست چهار تیر بسوی تیمسار شهید شلیک کرد که به سر و سینه و قلب او اصابت و باعث شهادت ایشان شد .

روحش شاد و یادش گرامی

فرآوری : رها آرامی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منابع :

ساجد

نویدشاهد


آش انار، یک عصرانه مناسب برای روزهای سرد

ز

آش انار، یک عصرانه مناسب برای روزهای سرد


توضیحات :

مواد لازم :
سبزی آش : نیم‌کیلو
برنج : نصف پیمانه
عدس : یک پیمانه
پیاز متوسط : 3 عدد
آب انار ترش : یک لیوان و نمک
فلفل، زردچوبه، روغن سرخ‌ کردنی و نعنا : به میزان لازم

طرز تهیه :
سبزی را با دقت پاک کرده و بشویید و بعد از این‌ که آب آن گرفته شد، خرد کنید.
پیازها را هم خلالی کرده و درون روغن سرخ کنید تا طلایی شود.
نیمی از پیازها را بردارید و مقداری زردچوبه درون بقیه پیازها بریزید و کمی تفت دهید.
حالا روی پیازهای سرخ‌ شده آب بریزید.
برنج و عدس را که قبلا شسته‌اید درون آش ریخته و بگذارید تا بپزد.
پس از این‌ که برنج و عدس کاملا پخته شد، آب انار را درون ظرف بریزید و نمک و فلفل را هم اضافه کنید و بگذارید تا نیم ساعت بجوشد و کاملا جا بیفتد.
آش آماده است؛ آن را در ظرف مناسبی بریزید و با مقداری نعنا داغ و پیاز داغ تزئینش کنید.
عصرانه پاییزی شما آماده است تا افراد خانواده ضمن میل‌ کردن آن، یک عصر دل‌ انگیز را در کنار هم بگذراند.

منبع : توکا


عشق به شهادت

شهید شیخ فضل الله محلاتی

 

4gj/ (21¯h

                                                                                              تولد        

آغاز فعالیت های سیاسی

پس از انقلاب

سپاه

بینش سیاسی

اخلاق والا

شخصیت جامع

عشق به شهادت

شهادت

پیام امام خمینی رحمه الله

تولد

شهید بزرگوار حجت الاسلام والمسلمین شیخ فضل الله محلاتی، در سال 1309، در خانواده ای مذهبی، از مادری باایمان و پدری پرهیزکار به نام حاج غلامحسین مهدی زاده به دنیا آمد. ایشان پس از طی دوران ابتدایی و تعلیم بخش هایی از مقدمات، در پانزده سالگی برای ادامه تحصیل به قم هجرت کرد و در حوزه علمیه به دروس حوزوی مشغول شد. شهید محلاتی پس از اتمام دروس حوزه، درس های تخصصی فقه و اصول را در محضر اساتید بزرگواری چون مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله و امام خمینی رحمه الله گذراند. ایشان در دوران تحصیل در قم، همواره با کلیه شخصیت های علمی و مبارزان بر ضد رژیم پهلوی، ارتباط نزدیک داشت و همین ارتباط و روحیه مبارزه با طاغوت، از او عالمی ساخت که تا آخر عمر گران بهایش، هم تجسم تلاش و تحرک بود و هم مظهر عشق به امام و امت.

آغاز فعالیت های سیاسی

شهید محلاتی در سال های 1326 تا 1357 که به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید، فعالیت های ضدطاغوتی زیادی داشت. او پس از آشنایی با شهید نواب صفوی، به گروه فداییان اسلام پیوست و به علت این همکاری، بارها تحت تعقیب قرار گرفت. شهید محلاتی در سال 1340 به تهران عزیمت کرد و ضمن اشتغال به کارهای علمی، فرهنگی و تبلیغی، همواره در صحنه های مختلف به مبارزه فداکارانه با دستگاه طاغوتی پهلوی می پرداخت.ایشان در دریافت پیام های امام خمینی رحمه الله و رساندن آن به مردم از رابطان اصلی بود. شهید محلاتی، در بیشتر راهپیمایی های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نقش هدایت کننده و برجسته ای برعهده داشت و در جریان ورود حضرت امام خمینی رحمه الله به میهن اسلامی، عضو کمیته مرکزی استقبال از ایشان بود.

 پس از انقلاب

شهید شیخ فضل الله محلاتی که برای حاکمیت اسلام، آزادی و استقلال و اجرای قسط و عدالت، سال ها محرومیت و رنج را متحمل شده بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در آستانه 22 بهمن 1357 به عنوان نخستین سخنگوی انقلاب، پیروزی نهضت و استقرار نظام الهی را در کشور از راه رادیو به ملت مسلمانان نوید داد. شهید محلاتی، به علت سابقه درخشانش، مورد اطمینان حضرت امام خمینی رحمه الله بود و مسئولیت های اجرایی مختلفی مانند معاونت کمیته مرکزی انقلاب، نمایندگی امام در صندوق تعاون صنفی و نمایندگی امام رحمه الله در مراسم باشکوه حج ابراهیمی در سال 1358 را برعهده داشت. او در انتخابات نخستین دوره مجلس شورای اسلامی، از طرف مردم محلات انتخاب و راهی مجلس شورای اسلامی شد.

 سپاه

4gj/ (21¯h
هم زمان با تشکیل سپاه پاسداران، شهید محلاتی که شخصی آگاه، دل سوز و پرتلاش بود، از سوی رهبر کبیر انقلاب، مسئولیت نظارت، کنترل و هدایت این نهاد انقلابی و نوخاسته را پذیرفت. آنچه مرحوم محلاتی را در کار بزرگ ارشاد و هدایت سپاه توفیق بخشید، تنها جایگاه قانونی نمایندگی امام در سپاه نبود؛ بلکه ویژگی های اخلاقی و رفتاری آن شهید بزرگوار بود که اعضای سپاه به او از دید مُرشد و پیر راه می نگریستند.

شهید محلاتی به پاسداران محبتی درونی داشت و این علاقه از عشق او به اسلام و امام پدید آمده بود. او پاسداران را از نزدیک می شناخت و اخلاص و ایثار آنها را لمس می کرد. آن شهید والامقام، دل سوز پاسداران بود و این سوز درونی به او تحرک و تلاشی فراوان می بخشید که متجاوز از هزار برنامه آموزشی توجیهی، تربیتی و اخلاقی به شکل های مختلف سخنرانی و دستورالعمل از ایشان به یادگار مانده است. شهید محلاتی، سپاه پاسداران را پرتوان و شکیبا می خواست و پشتوانه این آرزو، تلاش بی امانش بود. او در یکی از مصاحبه های خود در مورد سپاه می گوید: «ان شاءالله سپاهی بسازیم که دشمن هوس نکند علیه انقلاب اسلامی توطئه کند».

با توجه به اهمیت و نقشی که شورای عالی سپاه در هدایت، مدیریت و برنامه ریزی سپاه داشت، شهید محلاتی به حمایت و تقویت این شورا اهتمام می ورزید و تمام سعی خود را برای حضور همیشگی در جلسات سیاست گذاری و قانون گذاری شورای عالی حفظ می کرد. ایشان به دلیل اعتبار و موقعیت سیاسی ـ اجتماعی و سوابق مبارزاتی که داشت، پشتوانه ای بسیار ارزنده و توانا برای سپاه محسوب می شد. شهید محلاتی با عشق به این نهاد مقدس و مسئولیتی که از طرف رهبر کبیر انقلاب به ایشان واگذار شده بود، همواره در مجامع سیاسی، قانون گذاری، قضایی و فرهنگی برای احقاق حقوق سپاه پاسداران و دفاع از آن حضوری فعال و پرثمر داشت. پاسداران به علت خلوص نیت و حضور پرثمر و اخلاق آن شهید، به ایشان عشق می ورزیدند و از وجود ایشان به عنوان راهنما و مربی اخلاق بهره می بردند.

 بینش سیاسی

شهید محلاتی معتقد بود که در مورد اسلام دو بینش وجود دارد: یکی اسلام شاهنشاهی، بدون سیاست و منهای جهاد و دفاع و برنامه های اجتماعی، و دیگری اسلامی که امام امت رحمه الله به این ملت آموخت. شهید شیخ فضل الله محلاتی، هم بینش سیاسی داشت و هم میدان دار صحنه سیاست بود. ایشان به سیاستِ آمیخته با دیانت عقیده داشت و در حیطه کاری خود به این موضوع اهمیت فراوانی می داد. شهید محلاتی در مورد نقش دین و روحانیت در سپاه می گوید: «سپاه و روحانیت دو ارگان هستند که باید با هم حرکت کنند که در رأس آنها، امام یعنی مقام روحانی است که سپاه تابع اوست. روحانیت و سپاه باید باهم اختلاط داشته باشند. سپاه باید فکر، عقیده و مذهب را از روحانیون بگیرد و از وجود آنها استفاده کند».

 اخلاق والا

شهید شیخ فضل الله محلاتی به عدالت عشق می ورزید و از تبعیض بیزار بود. هیچ گاه از مقام و موقعیت اجتماعی خود سوءاستفاده نکرد؛ زیرا مقام را برای خدمت به اسلام می خواست، نه برای رفاه و راحتی خود و بستگان خود. ایشان در زندگی خود، با کمال تعهد و تقیّد به دستورات دینی عمل می کرد و بدین گونه در خانواده و جامعه مبلّغ عملی مکتب بود. زهد و ساده زیستی همراه با معاداندیشی ایشان سبب شد که در وصیت نامه خویش چنین بنویسد: «یک پنجم کل دارایی مرا به حضرت امام بدهید؛ زیرا خوف آن دارم که این مقدار که به دست آورده ام، در شأن زندگی طلبگی من نباشد و فردا در آستان عدل الهی باید پاسخگو باشم».

شخصیت جامع

روحانی بزرگوار، شهید محلاتی در عرصه های متفاوت حضور داشت. از این رو، حوزه های علمیه او را از خود می دانند و به وجودش می بالند؛ چرا که محصول مکتب امام صادق علیه السلام بود. مبلغان هم او را فخر و عزت خود می شمارند؛ زیرا او با تیغ بیان در سنگر وعظ به دفاع از حق و تبلیغ اسلام می پرداخت و مبارزان به او عشق می ورزیدند؛ چرا که عمری را در جهاد، مبارزه و زندان گذراند. رزمندگان جبهه های نورانی نبرد، او را بر دل و بردیده داشتند؛ چون حضورش در میان دلیران صحنه جهاد، یاد امام را تداعی می کرد. نمایندگان مجلس نیز حرمت او را نگاهبان بودند و هستند و محلاتی را آبروبخش نمایندگی و مجلس می دانند. شهید محلاتی از آنِ همه بود و هست، متعلق به هر کس و گروهی که خدا و رسول و عترت را در دل، و شور خدمتگزاری به دین و مسلمین و انقلاب در سر داشته و دارند.

عشق به شهادت

شهید محلاتی عاشق شهادت بود و آشنایی با رزمندگان، جانبازان و شهیدان، این شعله را هر روز در نهاد او افروخته تر می ساخت. او گاه عالمان بزرگواری همانند شهید مطهری

، شهید مفتح، شهید بهشتی و شهدای محراب را مشاهده می کرد که چگونه از زندان تن می گریزند و به سوی حضرت حق می شتابند.

«من رشک می برم به این شهدا، که چه آرام و پر طمطراق به سان مرغان بهشتی بال و پر گشوده اند و به سوی معبود محبوب در پروازند».

 گاه پیکرهای پاک و خونین رزمندگان را می دید که چگونه برای دفاع از دین و مبارزه با استکبار جهانی ره صد ساله را یک شبه می پیمایند و به مقام قرب الهی می رسند. او که مرشد و راهنمای این سلحشوران بود، چگونه می توانست در شهادت الگوی آنان نباشد؟

 

شهادت

دشمنان ایران اسلامی که توان رویارویی با رزمندگان دلیر اسلام را در جبهه نبرد نداشتند، در اول اسفند سال 1364 پس از شکست در عملیات والفجر 8 ، برای جبران این شکست، در نزدیکی اهواز با دو فروند جنگنده به هواپیمای مسافربری «آسمان» که چهل تن از دلباختگان مکتب عشق را به مقصد می رساند، حمله کردند و دست پلید خود را به خون این عزیزان آغشتند. پیکر پاک شهید محلاتی پس از تشییع باشکوه، در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام به خاک سپرده شد.

پیام امام خمینی رحمه الله

در ترسیم جایگاه و نقش شهید محلاتی و همراهانش در انقلاب، همین بس که حضرت امام خمینی رحمه الله در رثای آن شاگرد مجاهد و مخلصش فرمود: «امید آن است که ولی نعم، این میهمانان را که به سوی او می روند از محضر خود کامیاب فرماید... و به این عزیزانی که در این جنایت هوایی به سوی او پرواز کرده اند، اجازه ورود به محفل خاص خود دهد، و حجت الاسلام حاج شیخ فضل الله محلاتی، شهید عزیز را که من و شما او را می شناسیم که عمر خود را در راه انقلاب صرف کرد و باید گفت یکی از چهره های درخشان انقلاب بود و در این راه که راه خداوند است، تحمل سختی ها نمود و رنج ها کشید و با قامت استوار ایستادگی کرد، اجازه ورود در محضر شهدای صدر اسلام مرحمت فرماید».

منبع : تبیان شز

 


 


زدن ریش چه حکمی دارد

زدن ریش چه حکمی دارد؟!

ریش

هر چند بسیاری از احکام و مسائل شرعی مربوط به ظاهر انسان می شوند اما  خود همین ظواهر هم در باطن و مسایل معنوی تأثیر گذارند و آنها را ایجاد می کنند  یا گسترش و توسعه می دهند.

 


شیعه معتقد است همه احکام ما دارای  مصالح هستند و یا مفسده یا مفاسدی را دفع می کنند.

اما همه احکام را نمی توان با بیان مسائل مربوط به مصالح و مفاسد آن به طور تفصیلی بیان کرد یعنی دانه به دانه و جزء به جزء بیان نشده است و لزومی هم ندارد که بیان شود و مسلمان با اعتقاد و اعتماد به خداوند کمالاتی را به دست می آورد که  اگر فلسفه همه احکام بیان شده بود دیگر اعتماد اشاره شده مطرح نمی شد و کمالاتی از انسان از دست می رفت .

یکی از احکام اشاره شده برای ظاهر انسان این است که مردها باید محاسن داشته باشند و زدن ریش حرام است و البته ریش باید با ریشه باشد  یعنی این ظاهر مقدمه باطن و اصلاح آن باشد .

برخی به بهانه اینکه برخی ریش ها بی ریشه است  بجای اینکه باطن را هم درست کنند  می زنند و ظاهر و باطن را خراب می کنند و خلاصه نه ریش دارند نه ریشه ! 

این مساله نکات جالب دیگری نیز دارد که در ضمن این مقاله تلاش می شود برخی از آنها تقدیم شود.

برخی به بهانه اینکه برخی ریش ها بی ریشه است بجای اینکه باطن را هم درست کنند می زنند و ظاهر و باطن را خراب می کنند و خلاصه نه ریش دارند نه ریشه !

- سلام آقای سعیدی.

سلام استاد.

- کلاسها خوب پیش می رود؟

بله بحمدالله.

- ظاهرا ظاهر شما تغییراتی داشته!!

بله استاد خوبه؟

- البته که خوب است البته نه همه اش.

چطور؟

- اینکه کت و شلوار می پوشید خب سنگین تر و با وقار تر است خوب است.

الحمدالله اما چه چیزی بد است؟

- بد؟

بله شما فرمودید.

- عرض کردم البته نه صرفا بد بلکه اشکال شرعی هم دارد.

جدا!؟

- بله برادر من.

چطور؟

- ریش شما کجاست؟ چرا کوتاه نکردی؟ از ته زدی!

اشکال دارد؟

- بله.

اما من با ماشین زدم تیغ نزدم.

- فرقی نمی کند تیغ یا ماشین! هیچ مرجعی چنین چیزی را شرط نکرده است.

جدا؟!

- بله .

نمی دانستم!

- حالا که متوجه شدید تلاش کن تکرار نشود.

بله حتما اما....

- اما چه؟

اما محاسن و ریش بلند به من نمی آید! برای جوان اصلا خوب نیست که محاسن خیلی بلندی داشته باشد.

- بله درست است .همین قدر که صدق کند و مردم عادی بگویند فلانی ریش دارد کافی است.

بله استاد.

- این احکام ظاهری است اما همه اینها مصلحت هایی دارد و البته باید باطن را هم رعایت کرد و البته ظاهر مقدمه باطن است و ریش باید با ریشه باشد شیعه نظرش این است .

بله استاد حتما همینطور است اختلاف نظر مراجع چطور؟

- اینجا نداریم.

جدی؟

- بله البته برخی فتوای برحرمت زدن ریش داده اند برخی هم بر احتیاط واجب حرام دانسته اند .

خب این اختلاف نیست؟

- اختلافی نیست که برای شما اثر گذار باشد.

یعنی چه؟

- یعنی در عمل شما باید رعایت کنید چون کسی فتوای به  جواز  نداده که بتوانید به او رجوع کنید .

بسیار خوب استاد رعایت خواهم کرد  ان شاء الله .

- موفق باشید فقط یک مساله ای .

چه؟

- برخی مصالح مربوط به این حکم شرعی یعنی زدن ریش را به صورت احتمال در قالب کتاب چاپ هم کرده اند.

جدا؟

- بله عزیزم توی همین کتابخانه دانشگاه تهران یک جستجو بکنید.

بله حتما.

- خداحافظ موفق باشید.

خداحافظ.

زهرایی              

عضو هیات علمی دانشگاه

بخش احکام اسلامی تبیان    


تمام عبادات وسیله است . تمام ادعیه وسیله است

سخنی از پیر مراد

امام ره
انسان در انجام کارهاى خیر، نیاز به عنایت و توفیق از جانب خداوند بزرگ دارد، و تا توفیق خدایى شامل حال او نشود، به انجام کارهاى خداپسندانه موفق نخواهد شد.

سخن امام خمینى درباره دعا 

 

تمام عبادات وسیله است . تمام ادعیه وسیله است . همه وسیله ها براى این است که انسان لبابش ظاهر بشود آنکه بالقوه است و لب انسان است به فعلیت برسد، و انسان بشود؛ انسان بالقوه ، انسان بالفعل ، انسان طبیعى ، انسان الهى بشود، به طورى که همه چیزش الهى شود؛ هر چه مى بیند، حق ببیند. انبیا هم براى همین آمده اند.

 

مردم را نباید از دعا جدا کرد. نباید گفت حالا که ما رسیدیم که قرآن را مى خواهیم بخوانیم ، پس دعا هیچ . خیر! مردم باید با دعا، به خدا انس پیدا کنند.

 

آنها که انس به خدا دارند، دنیا در نظر آنها این طور جلوه ندارد؛ کسانى هستند که براى خودشان ارزش شمشیر زدند، کسانى که همین ادعیه را مى خواندند و همین حالات را داشتند، آنان براى خدا شمشیر مى زدند. نباید مردم را از این برکاتى که هست ، جدا کرد. قرآن و دعا از هم جدا نیستند؛ مثل اینکه پیغمبر هم از قرآن جدا نیست .

 

... قرآن هم به آن قدرى که وارد شده است ، مثل سفره ییست که هر کس به اندازه ى خودش باید از آن استفاده کند. براى یک دسته نیست ، براى همه است ، مال همه مردم است ؛ همه مردم باید از آن استفاده کنند، هر کس به اندازه ى خودش . ادعیه هم همین طور است ؛ ادعیه ى ائمه (علیهم السلام ).

 

 این قدر معارف در ادعیه هست . ادعیه لسان قرآن مى باشد.

 

دعاها شارح قرآن هستند، راجع به مسائلى که دیگران دستشان به آنها نمى رسد؛ ائمه ى طاهرین بسیارى از مسائل را با لسان ادعیه بیان فرموده اند.

 

لسان ادعیه با لسان هاى دیگرى که آن بزگواران داشتند و احکام را بیان مى فرمودند، خیلى فرق دارد. اکثر مسائل روحانى ، مسائل ماوراى طبیعت و آنچه را که مربوط به معرفة الله است ، با لسان ادعیه بیان فرموده اند. ولى ما ادعیه را تا آخر مى خوانیم ، و متاءسفانه به این معانى توجه ندارید.(1)

 

... همین دعاها، همین توجهات به خدا، انسان را به مبداء غیبى متوجه مى کند، و نه تنها مانع فعالیت نمى شود، بلکه فعالیت هم مى آورد؛ فعالیتى که براى خودش نیست ، براى بندگان خداست ، و مى فهمد که فعالیت براى بندگان خدا، خدمت به خداست  .

 

اینهایى که از کتب ادعیه انتقاد مى کنند، براى این است که نمى دانند این کتب ادعیه چه طور انسان مى سازد؛ نمى دانند این دعاهایى که از ائمه وارد شده ، مثل : مناجات شعبانیه ، دعاى کمیل ، دعاى عرفه ، سمات و غیره ، چه جور انسان درست مى کنند...

 

 آنها که براى دور کردن مردم از ادعیه ، کتب دعا را آتش مى زدند و روزى را براى آتش سوزى کتاب عرفانى و دعا داشتند، نمى فهمیدند دعا یعنى چه ؛ تاءثیر دعا را در نفوس انسان نمى دانستند؛ نمى دانستند که همه خیرات و برکات از همین دعا خواندن هاست.(2)

 

و از هین روست که مى بینیم حضرت امام در آغاز تبعید به ترکیه ، در یکى از اولین نامه هایى که براى خانواده ى خود که در ایران بودند، نوشت ، از آنها خواست کتاب مفاتیح و صحیفه ى سجادیه برایش بفرستند، و هیچ گاه از این امر همچون سایر ابعاد اسلام غافل نبوده است .(3)

 

و نیز یکى از اساتید معروف اخلاق حوزه ى علمیه ى قم فرمودند: هنگامى که امام خمینى در فرانسه بودند، سه نامه به سه نفر از علماى قم نوشتند و فرمودند: انقلاب ما نیاز به دعا دارد. براى پیروزى انقلاب دعا کنید!

 

علامه امینى (رحمة الله ) مى گوید: اسلام براى مسلمانان مدرسه یى تاءسیس ‍ کرده است ، که در این مدرسه دو لنگه ى آن در عالم لنگه ندارد: یکى دعا، و دیگرى زیارت .

 

درخواست توفیق دعا 

 

انسان در انجام کارهاى خیر، نیاز به عنایت و توفیق از جانب خداوند بزرگ دارد، و تا توفیق خدایى شامل حال او نشود، به انجام کارهاى خداپسندانه موفق نخواهد شد.

 بر این اساس ، به خاطر موفقیت در برنامه ها و رسیده به اهداف عالى ، لازم است از خداوند درخواست کنیم به ما توفیق دعا عنایت نماید، تا رسیدن به هدف هاى مهم و ارزنده براى ما امکان پذیر و آسان شود.

 

قال رسول الله (ص ): کسى که به دعا توفیق یابد، بدبختى ندارد. وقتى خدا توفیق خود را براى دعا فراهم نموده ، علامت آن است که درهاى رحمت را به روى او گشوده است . امام جواد (ع ) مى فرماید: (4)

الم? من یحتاج الى توفیق من الله و واعظ من نفسه و قبول ممن ینصحه. (5)

 

انسان م? من به سه چیز محتاج است :

 

1- توفیقى که از جانب خداوند به دست آورد.

2- از طریق نفس خویش ، موعظه گر خود باشد.

 

3- نسبت به کسى که او را نصیحت مى کند، حالت قبول و پذیرش داشته باشد.

بنابراین ، توفیقى الهى یکى از نیازهاى هر فرد م? من است ، تا به کمک آن ، به تصمیم و اراده ى خود جامه ى عمل بپوشاند؛ لذا باید از خداوند بزرگ درخواست توفیق نماییم ، تا ما نیز از توفیقات الهى که نصیب مردان خدا شده است ، بهره مند شویم .

 

در دعاهاى بسیارى به این مساءله (توفیق ) اشاره شده است :

 

1- در دعاى پس از نماز جعفر طیار (ع ) مى خوانیم :

اللهم انى اءسالک توفیق اهل الهدى و اعمال اهل التقوى. (6)

 

خدایا! از تو توفیق اهل هدایت و رفتار اهل تقوا را درخواست مى کنم .

2- از امام حسن عسکرى (ع ) در تفسیر قول خداوند (صراط الذین انعمت علیهم ) نقل شده که فرمودند:

قولوا اهدنا الصراط الذین انعمت علیهم بالتوفیق لدینک و طاعتک.(7)

 

بگویید: ما را به راه آنان که نعمت بر آنها بخشیده اى ، به وسیله ى توفیق براى قبول دین تو و اطاعت تو هدایت فرما!

 

خلاصه اینکه ، یکى از راه هاى کسب توفیق (دعا) خواستن از خداوند است . باید از صمیم دل دست به دعا برداشت و از پروردگار مهربان و درخواست موفقیت براى رسیدن به مقاصد عالى را کرد. توجه داشته باشید پس از آنکه توفیق دعا پیدا شد، باید دست به تلاش و کوشش زد، وگرنه دعاى شما نوعى استهزا و تمسخر به شمار مى آید.

 

حضرت رضا (ع ) مى فرمایند:

من ساءله التوفیق و لم یتهجد فقد استهزء بنفسه. (8)

کسى که از خداوند داشتن توفیق را مساءلت نماید، ولى کوشش نکند، خود را به تمسخر گرفته است .

 


منابع:

جهاد اکبر، ص 233.

 دعاى روز عرفه .

 نهضت امام خمینى .

 وسائل الشیعه .

 مرحوم حرانى ، تحف العقول ، ص 457.

بحار الانوار، ج 91، ص 198.

 بحار الانوار، ج 24، ص 10.

 بحار الانوار، ج 78، ص 356.

بر گرفته از کتاب کلید سعادت

م? لف : رحمت الله عرب نوکندى

تهیه و تنظیم : مجید ملکی ، گروه حوزه علمیه تبیان


شهید باقری و شوق دیدار یار......

شهید باقری و شوق دیدار یار


سردار غلامعلی رشید جانشین ستاد کل نیروهای مسلح از فرماندهانی است که در دوران دفاع مقدس ، همرزم شهید باقری بوده است. آنچه در پی می آید ، گوشه ای از خاطرات و سخنان اوست در مورد شهید باقری که در کنگره سرداران شهید استان تهران ایراد شده است .

" در مورد زندگی و شخصیت شهید بزرگوار ما سرلشکر پاسدار، حسن باقری مطالب و خاطرات زیادی است که می‌شود بیان کرد. دوران کودکی و رشد او در زندگی‌نامه بحث خاص خود را می‌طلبد. دوران شکل‌گیری شخصیت این شهید بزرگوار در دهه دوم حیات مبارکشان بحث عمیق و مفصلی است ودوره سوم که دوره حضور در جبهه‌های جنگ است و نقش‌آفرینی این شهید بزرگوار است. خداوند به اینجانب توفیق داد که به مدت دو سال تمام با این شهید عزیز از نزدیک آشنا شوم. از بهمن‌ماه سال 1359 تا بهمن‌ماه سال 1361 که به شهادت رسیدند.

بهمن‌ماه سال 59 آن روزها در جبهه جنوب ستادی داشتیم به نام ستاد عملیات جنوب و اسم خیلی جالبی را که برادران رزمنده بر سر در این ساختمان نصب کرده بودند به نام پایگاه منتظران شهادت بود. برادر عزیزم سردار صفوی مسئول عملیات ستاد جنوب بودند. از من خواستند که به عنوان جانشین ایشان انجام وظیفه کنم. من وقتی که به ستاد عملیات جنوب رفتم در ماه پنجم جنگ بود. با چهره نورانی سرلشکر پاسدار حسن باقری آشنا شدم. این آشنایی ما دو سال تمام طول کشید. در مقاطع گوناگون جبهه در همه عملیات‌ها کنار همدیگر بودیم. تا بهمن‌ماه سال 61 رسید. آن روزها فرماندهان سپاه و ارتش، خود را برای یک عملیات ـ عملیات والفجر مقدماتی ـ آماده می‌کردند. در جبهه غرب کرخه و قرارگاه مرکزی کربلا هم در منطقه‌ای به نام چنانه مستقر بود و شهید باقری که حرف آخر را در اطلاعات می‌زد، حرف آخر را در مورد زمین ودشمن می‌زد از یک مأموریت سنگین شناسایی آن روز برگشته بود و یک گزارش مفصل ارائه کرد.

من به همراه جمعی دیگر از برادران فرمانده برای ملاقات با حضرت امام به تهران آمدیم و مأموریتی که در دست شهید باقری بود آنقدر مهم بود که باید ادامه پیدا می‌کرد. فردای آن روز بود که ما در تهران شنیدیم که حسن باقری و مجید بقایی و جمع دیگری از عزیزان رزمنده به دیدار خدا شتافتند و به فیض عظیم شهادت رسیدند. آدم احساس می ‌کرد که خداوند امکانی را برای رزمندگان ما در جبهه جنگ ایجاد کرده که حق انتخاب شهادت است. عزیزانی مثل شهید باقری، شهید باکری، شهید خرازی و سایر فرماندهان شهید؛ انسان احساس می‌کرد یکی دو هفته قبل از شهادتشان روحیات و حالات آنان دگرگون شده و سری پر شور، و شوق دیدار خدا را داشتند.

مأموریت را به گونه‌ای می‌توانستند انجام بدهند که لطمه به مأموریت وارد نشود. ولی جسم آنها هم در معرض آتش دشمن قرار نگیرد و چیزی هم از شخصیت آنها کم نمی‌شد. آنها آنقدر بزرگوار و شجاع و نترس و رشید بودند که می‌توانستند با صد متر جابه‌جا شدن این امکان را بگیرند. ولی در نهایت خلوص و صداقت و ایثار و فداکاری عمل می‌کردند و به شهادت می‌رسیدند. انسان وقتی ابعادگوناگون زندگی شخصیت سرداران بزرگی مثل سرلشکر پاسدار حسن باقری را بررسی می‌کند به این نتیجه می‌رسد که به قول مفسر بزرگ قرآن، حضرت آیه‌الله جوادی آملی، همانگونه که قرآن پنج مرحله را برای اولیای خدا، برای مردان خدا، برای آنهایی که در راه خدا مبارزه می‌کنند قائل است، این پنج مرحله را شهید بزرگوار ما حسن باقری در دهه سوم عمر خودشان طی می‌کنند مرحله معرفت، مرحله هجرت، مرحله سرعت و مرحله چهارم سبقت و مرحله پیشوایی و در حقیقت شهید بزرگوار ما زمانی که بخشی از جبهه جنگ را فرماندهی می‌کرد به مرحله پیشوایی رزمندگان بسیجی و سپاهی خودش رسیده بود. آقا و سرور آن عده از بسیجیان و سپاهیان بود که تحت فرمان و امر ایشان جنگیدند.

من به دو سه موضوع درباره شخصیت برجسته شهید حسن باقری در دورانی که در جبهه جنگ حضور داشت می‌پردازم.

یکی نقش شهید حسن باقری در شکل و سازمان رزم سپاه است. سرداران بزرگ اسلام، فرماندهان شهید، هر کدام در ابعادی از مسائل نظامی نقش‌آفرینی می‌کردند. شهید بزرگوار ما حسن باقری، بیشترین همت و تلاش خودش را معطوف سازمان رزم سپاه می‌کرد و من امروز این اعتراف سنگین را اینجا می‌خواهم بکنم که سازمان رزم فعلی سپاه، همین سازمانی که الان در اختیار سپاه است و در وضعیت تهدید در رویارویی دشمنان باید مبارزه بکند، مدیون و مرهون تلاش‌های شخص حسن باقری است. واقعاَ آن سازمان رزم سپاه یکی از افتخارات ارزشمند و یکی از میراث‌های بزرگ شهید حسن باقری است.

الان نوارهای سخنرانی شهید حسن باقری را که پیاده کردند، که قریب 300 نوار است، صحبت در قرارگاه‌های متعدد، در جاهای مختلف در جبهه جنگ با این عمر کوتاهی که داشتند انها را بیان کردند. وقتی آدم ویژگی‌های سازمان رزمی را که شهید باقری دارد روی آنها تأکید و اصرار می‌کند، آنها را آدم ردیف می‌کند و کنار هم می‌چیند، به این نتیجه می‌رسد که او به دنبال سازمان رزمی متناسب با سپاه بود. سازمان رزمی که متناسب باماهیت انقلابی و جنگ انقلابی سپاه باشد. او بر عواملی مثل تحرک، زیاد تأکید می‌کند؛ یگان متحرک، نیروی متحرک که بیشتر آفندی باشد تا پدافندی. بر عاملی مثل ورزیدگی تأکید زیاد، و تلاش می‌کند که آموزش‌های نظری و تجربه‌های عملی را در هم بیامیزد. پرهیز از لختی و سنگینی، عاملی بود که مرتباَ روی آن اصرار می‌کرد.

او می‌دید که یگان‌های ارتش‌های کلاسیک دنیا، چقدر از این بابت رنج می‌برند. به دنبال این بود که از موارد اداری یگان کم کند و آن را در یگان مادر متمرکز کند. گردان و تیپ را تا‌ آنجایی که امکان دارد تاکتیکی و ورزیده بار بیاورد. نوآوری و خلاقیت در کمیت و کیفیت یگان‌های رزم سپاه باز مورد تأکید ایشان است و بطور مرتب در هر عملیات می‌آمد و این را تجدید نظر می‌کرد و به تکمیل اینها می‌پرداخت. وقتی ما دقت می‌کنیم روی ویژگی‌هایی که به عنوان اصول سازمان رزم، شهید حسن باقری از آنها یاد می‌کند به این نتیجه می‌رسیم که اینها، نتیجه ماه‌ها کار عمیق بود که نیروهای سپاه در خطوط متعدد پدافندی و آفندی کسب کرده بودند؛ انسانی بسیار پرجنب و جوش و اینطور نبود که بسنده بکند به مأموریت و آن پست و مسئولیتی که در اختیار دارد. درباره کادر یگان‌های سازمان رزم سپاه خیلی کار می‌کرد. برای فرمانده گردان، فرمانده تیپ، فرمانده لشکر تلاش زیادی می‌کرد.

باز این نکته را اینجا عرض کنم شاید تا به حال کسی نگفته است بسیاری از فرمانده لشکرهایی که به شهادت رسیدند اینها انسان‌هایی بودند که شهید باقری اینها را کشف و معرفی کرد و از فرماندهی کل سپاه برای اینها حکم گرفت. وقتی از او سؤال می‌کردم که به چه دلیل مثلاَ شهید خرازی یا شهید زین‌الدین باید فرماندهی لشکر باشند، ساعتها دفاع می‌کرد. می‌گفت به این دلیل که اینها قدرت، توانایی و کارایی دارند. در دفتر یادداشت‌های او که بطور روزانه این خصلت خوب را داشت که همه موارد را یادداشت می‌کرد الان اینها موجود است. بنابراین باید در زندگی‌نامه او به این امر مهم به صورت یک مأموریت برجسته توجه بشود و به نقش شهید حسن باقری در سازمان رزم سپاه، تمام و کمال پرداخته است.

نکته دوم نقش شهید حسن باقری در اطلاعات رزمی جبهه بود. کم و بیش شاید آنهایی که در تماس با ایشان بودند و خاطراتی و یا کتابهایی از ایشان خوانده‌اند، ما می‌دانیم که شهید حسن باقری مسئول اطلاعات و عملیات جنوب بود. جبهه جنوب، جبهه وسیعی بود. از دهلران را شامل می‌شد تا جزیره آبادان. نزدیک 400 کیلومتر از مرزها از 1000 کیلومتری را که ما مقابل ارتش عراق داشتیم شامل می‌شد. دشمن توجه خاصی به جبهه جنوب داشت. عمده توجه دشمن به جنوب بود. ما هم همینطور. یگان‌های متعددی از ارتش و سپاه در جبهه جنوب بودند. دو سوم قوای خودش را دشمن در جنوب متمرکز کرده بود. در این جبهه جنوب و این ستاد عملیات جنوب از سپاه محور باز در شرق کارون و فارسیار یا دارخوئین، ماهشهر، فیاضه، ایستگاه هفت و بخش اشغال نشده خرمشهر که هنوز در اختیار سردار جهان‌آرا بود تلاش می‌کرد که برای بازپس گیری خرمشهر و جزیره مینو و محور اروند و تمام این محور بخش اطلاعاتشان در ید قدرت شهید حسن باقری بود در هر کدام از این محورها یک دسته و گروهان نیرو داشت که بطور مرتب شناسایی می‌کرد. هر روز با اینها در تماس بود از طرق پیک، تلفن و بیسیم، هفته‌ای یک بار مسئولان این محورها را جمع می‌کرد، با آنها بحث می‌کرد. آخرین وضعیت زمین و دشمن را می‌گرفت و این را به صورت بولتن به سایر فرماندهان ارتش و سپاه می‌داد به اینهم بسنده نمی‌کرد. یک جلسه هم با برادران ارتش تشکیل می‌داد و به تبادل اطلاعات می‌پرداخت؛ چنین انسان ورزیده و پر جنب وجوشی. یک خاطره‌ای به ذهن من می‌آید از همین مسئولانی که ایشان داشتند.

ماه ششم جنگ بود که فرماندهی لشکر 92 زرهی ارتش عوض شد و برادری به فرماندهی این لشکر منصوب شد به نام نیاکی. سرتیپ شهید نیاکی (خدا رحمتش کند) در سال 64 یا 65 به رحمت خدا رفت. سردار صفوی گفت که چون این فرمانده لشکر تازه آمده برویم عرض تبریک بگوییم. بعد تماس گرفتیم و قرار شد یک جلسه نظامی هم داشته باشیم. رفتیم یک شب در اتاق جنگ لشکر 92 سردار صفوی و شهید باقری و از رؤسای ارکان لشکر برادران ارتش نشسته بودند و معمولاَ جلسات نظامی این جوری است که ابتدا مسئول اطلاعات بلند می‌شود و یک گزارش می‌دهد. مسئول اطلاعات لشکر 92 زرهی یا مسئول رکن دو بلند شد و پای نقشه توضیحات مفصلی از دشمن داد؛ منتهی دشمنی که مقابل لشکر 92 بود لشکر 5 مکانیزه ارتش عراق بود. بعد نوبت به حسن باقری رسید. قامت ظاهری شهید باقری به گونه‌ای بود که در لحظات اول نگاه‌های اول کسی که او را نمی‌شناخت قدری برایش موردسؤال بود که مثلاَ این جوان کیست؟حالا چه می‌خواهد بگوید.

در لحظه شهادت 27 سالش بود یا 28 سال ولی این مؤمن خدا چهار یا پنج سال جوانتر از سن واقعی خودش نشان می‌داد و خدا عنایتی به ایشان کرده بود، قدرت بیان عجیبی به ایشان داده بود تا لب به سخن نمی‌گشود و حرف نمی‌زد، خیلی‌ها برایشان سؤال بود که این جوان کیست. چه می‌خواهد بگوید و در جلسه چه حرفی برای گفتن دارد. نوبت به شهید باقری رسید، رفت پای نقشه و شروع کرد دشمن را توضیح داد. ابتدا لشکر 5 مکانیزه و یگان‌های در خط درگیر، احتیاط‌ های نزدیک. کامل گفت به لشکرهای چپ و راست این لشکر پرداخت. به این بسنده نمی‌کرد به کل سپاه سوم عراق پرداخت. سپاهی بود که مقر فرماندهیش در بصره بود. به سپاه چهارم ارتش عراق پرداخت. سپاهی بود که مقر فرماندهیش در بصره بود. به سپاه چهارم ارتش عراق پرداخت. این نوع تجزیه و تحلیل از مسئول اطلاعات نیروی یک ارتش برمی‌آید تا در جبهه‌ای مثل جبهه جنوب در حد یکی دو لشکر. بعد جبهه همجوار سپاه سوم را توضیح داد. دست به یک پیش‌بینی هم زد حتی ما را هم غافلگیر کرد. به ما هم نگفته بود. پس سپاه سوم و چهارم یک خلئی بود تا سپاه ششم؛ یعنی لشکر 9 زرهی از سپاه چهارم و لشکر 5 مکانیزم از سپاه سوم اینها که به داخل خاک ما پیشروی کرده بودند در محدوده بستان و سوسنگرد و حول و حوش هورالهویزه. اینها با همدیگر الحاق نداشتند. شهید حسن باقری گفت من پیش‌بینی می‌کنم که یکی دو هفته دیگر، دشمن دست به الحاق خواهد زد. جفیر رابه چنانه در داخل خاک ما وصل می‌کند و پشتیبانیهای خود را از داخل خاک ما انجام می‌دهد.

این پیش‌بینی در آن جلسه صدا کرد و حتی آن فرمانده لشکر، تیسمار شهدی نیاکی گفت چطور ممکن است! این دو سه تا رودخانه هست، کرخه نیستان است، کرخه کور است گفت روی اینها پل می‌زنند و حتی آن پل‌هایی را روی آن گودال‌هایی را که می‌زنند مشخص کرد. یکی دو هفته بعد همین پیش‌بینی‌شان تحقق پیدا کرد و دشمن الحاق کرد. همه به ذهن پویا و فعال ایشان آفرین می‌گفتند. تشکیلات اطلاعات عملیات یکی از ابتکارات شخصی ایشان بود. هیچ‌کس تا آن موقع این تشکیلات را درست نکرده بود و این جزء باقیات صالحات حسن باقری است.

موضوع سوم در مورد فرماندهی شهید حسن باقری است. کمتر شاید گفته باشند که ایشان فرمانده باشد شاید اینطور به ذهنها بباید که ایشان مسئول اطلاعات عملیات بود ولی یکی از فرماندهان برجسته و بزرگ سپاه اسلام، شهید حسن باقری بود. از فرماندهی گردان تا جانشین فرماندهی نیروی زمینی در طول یک سال و نیم این مراحل را طی کرد. اولین فرماندهی خودش را در عملیات فرماندهی کل قوا انجام داد. عملیات فرماندهی کل قوا 23 خرداد سال 60 بود. رزمندگان اصفهانی که در آن جبهه می‌جنگیدند تحت فرماندهی شهید حسین خرازی بعد از عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا توسط حضرت امام کلی خوشحال شدند. اعلام کردند که ما آماده عملیات هستیم. 48 ساعت بعد عملیات تأیید شد و حمله کردند و سردار صفوی رفته بود برای کمک به شهید حسین خرازی. صبح زود ایشان مجروح شد از ناحیه سر،‌ برگشت روی برانکار می‌آوردند عقب با اشاره سر و دست به من گفت برو کمک شهید خرازی و شهید باقری در قرارگاه محمدیه در روستای محمدیه عملیات را بخوبی اداره کرد.

این اتفاق افتاد. شهید حسن باقری به مدت 48 ساعت که من در کنار شهید خرازی بودم عملیات را بخوبی اداره کرد و فرماندهی خودش را ثابت کرد. در عملیات شکستن حصر آبادان فرماندهی تیپ بود. نیروهای شهید خرازی تحت امر ایشان می‌جنگیدند و به پل‌ها حمله کردند و آن شکست بزرگ ارتش عراق به وجود آمد و حصر آبادان شکست. در عملیات بعدی عملیات طریق‌القدس بود که جانشین فرمانده عملیات طریق‌‌القدس بود که هنگام عملیات از ناحیه سر مجروح شد و رفت ولی 48 ساعت بعد با سر باندپیچی شده برگشت و فرماندهان را در ادامه کار کمک کرد.

عملیات بعدی فتح‌المبین بود که در آنجا درخشید. در آنجا نشان داد که فرماندهی بزرگ است. ما اینجا یک شاهدی در جلسه داریم، برادر عزیزم تیمسار حسنی سعدی از برادران عزیز ارتش و یکی از لایقترین فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران. این دو تا بزرگوار در عملیات فتح‌المبین با هم کار می‌کردند. فرماندهان مشترک قرارگاه نصر بودند یگان‌هایی که تحت امر شهید باقری می‌جنگیدند لشکر 27 حضرت محمد رسول‌الله بود که فرماندهش آن موقع حاج احمد متوسلیان بود. شهیدحاج همت و سایر فرماندهان این لشکر هم درون این لشکر بودند. همین‌طور سردار رئوفی، سردار پوسه‌چی تعداد زیادی از فرماندهان در قرارگاه نصر بودند که با کمک ارتش جمهوری اسلامی ایران لشکر 21 حمزه تیپ 37 زرهی شیراز 58 ذوالفقار می‌جنگیدند، آنها نه تنها اهدافشان را گرفتند، هدفشان تپه‌های الغدیر بود، پیشانی جبهه دشمن بود توی آن را خرد و تمام کردند و آمدند به کمک سایر محورها. چون چند قرار داشتیم. یکی از قرارهای ما تصرف ارتفاعات راداز بود ارتفاعات ابوسلبی‌خان آنها موفق نشدند. این قرارگاه نصر بود که از سمت شمال حرکت کرد و این ارتفاعات را تصرف کرد. چیزی که غیرقابل تصور برای همه ما حتی به مرحله سوم آمدند و کمک کردند. روی ارتفاعات شیرقازه آمدند و مسلط شدند. ما در آنجا بود که با یک انسان بسیار برجسته و فهمیده و قوی از لحاظ فرماندهی روبه‌رو شدیم.

عملیات فتح خرمشهر بیت‌المقدس فرمانده قرارگاه نصر بود، در آنجا هم باز هم همین یگان‌های تحت امر او می‌جنگیدند و حمله کردند به خرمشهر و در مرحله دوم ارتش عراق تمام امکانات خودش را علیه این قرارگاه نصر به کار گرفت ولی موفق نشدند این قرارگاه را به عقب بزنند. مرحله سوم که خیلی جالب بود، رفتند جایی را تصرف کردند که دشمن تصورش را نمی‌کرد. دشمن در شهر خرمشهر حصار سه طرفی برای خودش درست کرده بود. از سمت جنوب، مراقب جزیره آبادان بود از سمت شرق، مراقب رودخانه کارون بود از سمت شمال، مراقب جاده اهواز بود و تمامی این جهات را هم خطوط مستحکم پدافندی درست کرده بود. قرارگاه نصر حمله کرد به خود شلمچه، جایی که معبر ورودی عراقی‌ها بود و آنجا را بستند. نیروها خودشان را تحت فرماندهی شهید باقری بسرعت به ساحل اروند رود و به جزیزه باریان رساندند و ده تا چهارده‌هزار نفر در داخل شهر خرمشهر به اسارت درآمدند. در علیات رمضان باز فرماندهی عملیات به عهده فرمانده قرارگاه نصر بود.

عملیات بعدی که به تنهایی آن را فرماندهی کرد فرماندهان سپاه و ارتش بر او نظارت نداشتند، مستقل عمل کرد. به قدری توانایی پیدا کرده بود که از سوی سپاه به فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب شد و آن عملیات محرم بود که در آبان ماه 1361 صورت گرفت. این عملیات سه مرحله داشت. یگان‌های متعددی تحت امر ایشان می‌جنگیدند. لشکر تحت امر شهید خرازی، لشکر زین‌الدین، لشکر سردار کاظمی، لشکر 8 نجف و لشکرهای متعددی در آن عملیات هم هر سه مرحله عملیات را با موفقیت انجام داد و حتی مرحله چهارم در هنگام عملیات پیش‌بینی کردند. دشمن را تعقیب کردند و به نتایجی دست پیدا کردیم که اصلاَ برای ما قابل پیش بینی نبود. در آن طرح اینقدر این عملیات را زیبا و قوی به مرحله اجرا در آوردند. واقعاَ وجود عزیزانی چون شهید حسن باقری در خانواده متدین و مذهبی و طیب و طاهر به دنیا می آیند و بزرگ می‌شوند. به قول مقام معظم رهبری این شخصیت‌های بزرگ از اصالت‌های خانوادگی است. اینها صرفاَ در محیط اسلامی است که نور افشانی، و پرتوافکنی می‌کنند. خدا ان شاالله این نسل فعلی و نسل‌های آینده این شهیدان بزرگ، این سرداران بزرگ، این مردان کم‌حرف و بسیار اهل علم و این الگوهای بزرگ را که در حقیقت سربازان امام زمان هستند، چراغ راه خودشان قرار دهند و راه این سرداران بزرگ را ادامه دهند. "

منبع : تبیان


ترجیع بند عرفانی هاتف اصفهانی .... یک شاهکار ادبی

ای فدای تو هم دل و هم جان

وی نثار رهت هم این و هم آن

دل فدای تو، چون تویی دلبر

جان نثار تو، چون تویی جانان

دل رهاندن زدست تو مشکل

جان فشاندن به پای تو آسان

راه وصل تو، راه پرآسیب

درد عشق تو، درد بی‌درمان

بندگانیم جان و دل بر کف

چشم بر حکم و گوش بر فرمان

گر سر صلح داری، اینک دل

ور سر جنگ داری، اینک جان

دوش از شور عشق و جذبه? شوق

هر طرف می‌شتافتم حیران

آخر کار، شوق دیدارم

سوی دیر مغان کشید عنان

چشم بد دور، خلوتی دیدم

روشن از نور حق، نه از نیران

هر طرف دیدم آتشی کان شب

دید در طور موسی عمران

پیری آنجا به آتش افروزی

به ادب گرد پیر مغبچگان

همه سیمین عذار و گل رخسار

همه شیرین زبان و تنگ دهان

عود و چنگ و نی و دف و بربط

شمع و نقل و گل و مل و ریحان

ساقی ماه‌روی مشکین‌موی

مطرب بذله گوی و خوش‌الحان

مغ و مغ‌زاده، موبد و دستور

خدمتش را تمام بسته میان

من شرمنده از مسلمانی

شدم آن جا به گوشه‌ای پنهان

پیر پرسید کیست این؟ گفتند:

عاشقی بی‌قرار و سرگردان

گفت: جامی دهیدش از می ناب

گرچه ناخوانده باشد این مهمان

ساقی آتش‌پرست آتش دست

ریخت در ساغر آتش سوزان

چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش

سوخت هم کفر ازان و هم ایمان

مست افتادم و در آن مستی

به زبانی که شرح آن نتوان

این سخن می‌شنیدم از اعضا

همه حتی الورید و الشریان

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

از تو ای دوست نگسلم پیوند

ور به تیغم برند بند از بند

الحق ارزان بود ز ما صد جان

وز دهان تو نیم شکرخند

ای پدر پند کم ده از عشقم

که نخواهد شد اهل این فرزند

پند آنان دهند خلق ای کاش

که ز عشق تو می‌دهندم پند

من ره کوی عافیت دانم

چه کنم کاوفتاده‌ام به کمند

در کلیسا به دلبری ترسا

گفتم: ای جان به دام تو در بند

ای که دارد به تار زنارت

هر سر موی من جدا پیوند

ره به وحدت نیافتن تا کی

ننگ تثلیت بر یکی تا چند؟

نام حق یگانه چون شاید

که اب و ابن و روح قدس نهند؟

لب شیرین گشود و با من گفت

وز شکرخند ریخت از لب قند

که گر از سر وحدت آگاهی

تهمت کافری به ما مپسند

در سه آیینه شاهد ازلی

پرتو از روی تابناک افگند

سه نگردد بریشم ار او را

پرنیان خوانی و حریر و پرند

ما در این گفتگو که از یک سو

شد ز ناقوس این ترانه بلند

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

دوش رفتم به کوی باده فروش

ز آتش عشق دل به جوش و خروش

مجلسی نغز دیدم و روشن

میر آن بزم پیر باده فروش

چاکران ایستاده صف در صف

باده خوران نشسته دوش بدوش

پیر در صدر و می‌کشان گردش

پاره‌ای مست و پاره‌ای مدهوش

سینه بی‌کینه و درون صافی

دل پر از گفتگو و لب خاموش

همه را از عنایت ازلی

چشم حق‌بین و گوش راز نیوش

سخن این به آن هنیئالک

پاسخ آن به این که بادت نوش

گوش بر چنگ و چشم بر ساغر

آرزوی دو کون در آغوش

به ادب پیش رفتم و گفتم:

ای تو را دل قرارگاه سروش

عاشقم دردمند و حاجتمند

درد من بنگر و به درمان کوش

پیر خندان به طنز با من گفت:

ای تو را پیر عقل حلقه به گوش

تو کجا ما کجا که از شرمت

دختر رز نشسته برقع‌پوش

گفتمش سوخت جانم، آبی ده

و آتش من فرونشان از جوش

دوش می‌سوختم از این آتش

آه اگر امشبم بود چون دوش

گفت خندان که هین پیاله بگیر

ستدم گفت هان زیاده منوش

جرعه‌ای درکشیدم و گشتم

فارغ از رنج عقل و محنت هوش

چون به هوش آمدم یکی دیدم

مابقی را همه خطوط و نقوش

ناگهان در صوامع ملکوت

این حدیثم سروش گفت به گوش

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

چشم دل باز کن که جان بینی

آنچه نادیدنی است آن بینی

گر به اقلیم عشق روی آری

همه آفاق گلستان بینی

بر همه اهل آن زمین به مراد

گردش دور آسمان بینی

آنچه بینی دلت همان خواهد

وانچه خواهد دلت همان بینی

بی‌سر و پا گدای آن جا را

سر به ملک جهان گران بینی

هم در آن پا برهنه قومی را

پای بر فرق فرقدان بینی

هم در آن سر برهنه جمعی را

بر سر از عرش سایبان بینی

گاه وجد و سماع هر یک را

بر دو کون آستین‌فشان بینی

دل هر ذره را که بشکافی

آفتابیش در میان بینی

هرچه داری اگر به عشق دهی

کافرم گر جوی زیان بینی

جان گدازی اگر به آتش عشق

عشق را کیمیای جان بینی

از مضیق جهات درگذری

وسعت ملک لامکان بینی

آنچه نشنیده گوش آن شنوی

وانچه نادیده چشم آن بینی

تا به جایی رساندت که یکی

از جهان و جهانیان بینی

با یکی عشق ورز از دل و جان

تا به عین‌الیقین عیان بینی

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

یار بی‌پرده از در و دیوار

در تجلی است یا اولی‌الابصار

شمع جویی و آفتاب بلند

روز بس روشن و تو در شب تار

گر ز ظلمات خود رهی بینی

همه عالم مشارق انوار

کوروش قائد و عصا طلبی

بهر این راه روشن و هموار

چشم بگشا به گلستان و ببین

جلوه? آب صاف در گل و خار

ز آب بی‌رنگ صد هزاران رنگ

لاله و گل نگر در این گلزار

پا به راه طلب نه و از عشق

بهر این راه توشه‌ای بردار

شود آسان ز عشق کاری چند

که بود پیش عقل بس دشوار

یار گو بالغدو و الآصال

یار جو بالعشی والابکار

صد رهت لن ترانی ار گویند

بازمی‌دار دیده بر دیدار

تا به جایی رسی که می‌نرسد

پای اوهام و دیده? افکار

بار یابی به محفلی کآنجا

جبرئیل امین ندارد بار

این ره، آن زاد راه و آن منزل

مرد راهی اگر، بیا و بیار

ور نه ای مرد راه چون دگران

یار می‌گوی و پشت سر می‌خار

هاتف، ارباب معرفت که گهی

مست خوانندشان و گه هشیار

از می و جام و مطرب و ساقی

از مغ و دیر و شاهد و زنار

قصد ایشان نهفته اسراری است

که به ایما کنند گاه اظهار

پی بری گر به رازشان دانی

که همین است سر آن اسرار

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

هاتف اصفهانی

 

منابع :  صدای پای آب و کلبه ی شعر


تونل ها راست میگویند...راه هست... حتی در دل سنگ!!!

چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن وقتی جماعت خودش هزار رنگ است .

________________________________________________________________


برنده می گوید مشکل است، اما ممکن
و بازنده می گوید ممکن است، اما مشکل .

________________________________________________________________


تونل ها راست میگویند...راه هست... حتی در دل سنگ!!!

 

منبع : یک میلیارد اس ام اس


شهادت امام زین العابدین (ع) بر عموم مسلیمین تسلیت باد

سخنان آتشین امام سجاد (علیه السلام ) با کوفیان

رسالت بیدارگرانه امام سجاد (علیه السلام ) چندان دیر آغاز نشد. با فاصله اى کوتاه از واقعه کربلا، على رغم همه دردهاى درونى و رنجهاى جسمى ، امام بر سکوى رهبرى ایستاد. از لابلاى توده هاى غم و درد، قد برافراشت و چنان با سخنان برنده اش ‍ فضاى تیره اتهام ها و تبلیغات مسموم امویان را شکافت که کورترین چشم ها، درخشش حقیقت را دیدند و سنگترین دل ها، لرزیدند و بر مظلومیت حیسن و خاندانش گریستند و بر آینده خویش بیمناک شدند!کاروان

امام على بن الحسین (علیه السلام ) در مدت اقامت خویش در کوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ؛ یک بار روى سخنش با مردم پیمان شکن کوفه بود، و بار دیگر در «دارالاماره» و در برابر عبیدالله بن زیاد.

هان ، اى مردم ، اى کوفیان ! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید نامه هایى را که براى پدرم نوشتید! نامه هاى سراسر خدعه و نیرنگتان را! در نامه هایتان با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید! ولى او را کشتید، به جنگ کشاندید و تنهایش گذاشتید!

 احتجاج آن حضرت با مردم کوفه

قافله حسینى را پس از عاشورا به سوى کوفه آوردند و براى آنان در کنار شهر، خیمه زدند. خاندان حسین(علیه السلام ) را - که اکنون اسیران حکومت اموى شناخته مى شوند - در آن خیمه ها جا دادند. جارچیان حکومت ، در شهر نفرت و خیانت ، کوفیان را فرا مى خوانند تا از اسیران جنگى خویش دیدار کنند! کوفیان هم ، بى شرمانه آمدند. آمدند براى تماشا! تماشاى بزرگترین ستم تاریخ بر اهل بیت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) ستمى که کوفیان پایه هاى آن را بنیان نهاده بودند! على بن الحسین (علیه السلام ) از خیمه ها خارج مى شود. حذیم بن شریک اسدى روایت گر آن صحنه مى گوید: على بن الحسین (علیه السلام ) با اشاره از مردم خواست تا قدرى آرام شوند. همه آرام شدند. امام برجاى ایستاد، سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) درود فرستاد و سپس چنین فرمود:

هان اى مردم ! آن که مرا مى شناسد، سخنى با او ندارم ولى آن کس که مرا نمى شناسد، بداند که من على بن الحسین فرزند همان حسین هستم که در کنار رود فرات ، با کینه و عناد، سر مقدسش را از بدن جدا کردند بى این که جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند!

من فرزند کسى هستم که حریم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند. من فرزند اویم که دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایى و بى یاورى - بى آن که کسى را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را براى او بشکافد - به شهادتش رساندند. و البته این گونه شهادت، - شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت - افتخار ماست !

هان ، اى مردم ، اى کوفیان !

شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید نامه هایى را که براى پدرم نوشتید! نامه هاى سراسر خدعه و نیرنگتان را! در نامه هایتان با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید! ولى او را کشتید، به جنگ کشاندید و تنهایش گذاشتید!

واى بر شما! از آنچه براى آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا، اندیشیدید و برنامه ریختید!

پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم ) را با کدام رو و با کدام چشم نگاه خواهید کرد.

او به شما خواهد گفت : شما خاندان مراکشتید، حرمتم را شکستید، بنابراین از امت من نخواهید بود.

سخنان امام سجاد (علیه السلام ) که به اینجا انجامید، صداى کوفیان به گریه بلند شد، وجدان هاى خفته براى چندمین بار بیدار شدند. کوفیان به ملامت و سرزنش خویش پرداختند! امام سجاد (علیه السلام ) به سخنان ادامه داد و فرمود:

خداى رحمت کند کسى را که : رهنمودهاى مرا بپذیرد و سفارش هاى مرا که در راستاى رضاى الهى و درباره پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) و اهل بیت (علیه السلام ) اوست رعایت کند چه این که رسول خدا براى ما الگویى شایسته بود. (1)

کوفیان یک صدا فریاد بر آوردند:

اى فرزند رسول خدا! تمامى ما گوش به فرمان شما و پاسدار حق شماییم بى این که از این پس ، روى بگردانیم و نافرمانى کنیم ! اکنون با کسى که به جنگ شما برخیزد خواهیم جنگید. و با کسى که در صلح با شما باشد صلح و سازش خواهیم داشت .ما حق خودمان را از ظالمان باز خواهیم گرفت .

امام سجاد (علیه السلام ) در پاسخ کوفیان فرمود:

هرگز! هرگز تحت شعارهاى شما قرار نخواهم گرفت و به شما اعتماد نخواهم کرد.

اى خیانت پیشگان مکار! میان شما و آرمان هایى که اظهار مى دارید فاصله ها و موانع ، بسیار است . آیا مى خواهید همان جفا و پیمان شکنى که با پدران و من داشتید، دوباره درباره من روا دارید!

نه به خدا سوگند! هنوز جراحت هاى گذشته اى که از شما بر تن داریم ، الیتام نیافته است . همین دیروز بود که پدرم به شهادت رسید در حالى که خاندانش در کنار او بودند.

داغ هاى برجاى مانده از فقدان رسول خدا، پدرم و فرزندانش و جدم امیرمؤ منان فراموش نشده است .طعم تلخ مصیبت ها هنوز در کامم هست و غم ها در گسترده سینه ام موج مى زند. در خواست و سفارش من درباره یارى خواستن از شما نیست. تنها مى خواهم که شما - شما کوفیان ! - نه عزم یارى ما کنید و نه به دشمنى و ستیز با ما برخیزید!

امام سجاد (علیه السلام ) در پایان این سخنان که آتش ندامت و حسرت را درجان کوفیان برافروخت و مهربى اعتبارى و بى وفایى را براى همیشه بر پیشانى آنان زد، اندوه عمیق خویش را با این شعرها اظهار کرد و بر التهاب قلب ها افزود:

لا غرو اءن قتل الحسین و شیخه       قد کان خیرا من حسین و اءکرما

فلا تفرحوا یا اءهل کوفة بالذى       اصیب حسین کان ذلک اءعظما

قتیل بشط النهر نفسى فداؤ ه          جزاء الذى اءراده نار جهنما (2)

یعنى : اگر حسین (علیه السلام ) کشته شد، چندان شگفت نیست .

در خواست و سفارش من درباره یارى خواستن از شما نیست. تنها مى خواهم که شما - شما کوفیان ! - نه عزم یارى ما کنید و نه به دشمنى و ستیز با ما برخیزید!

چرا که پدرش با همه آن ارزش ها و کرامت هاى برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. اى کوفیان ! با آنچه نسبت به حسین روا داشتند، شادمان نباشید. واقعه اى عظیم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادى بزرگ بود! جانم فداى او باد که در کنار شط فرات ، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزاى کسانى است که او را به شهادت رساندند.(3)

امام سجاد (علیه السلام ) در مجلس عبیدالله بن زیاد

امام على بن الحسین (علیه السلام ) در مدت اقامت خویش در کوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ؛ یک بار روى سخنش با مردم پیمان شکن کوفه بود، و بار دیگر در «دارالاماره» و در برابر عبیدالله بن زیاد.

با توجه به این که امام سجاد (علیه السلام ) در جمع کاروانیان شهادت ، متمایز از دیگران بود، با ورود آنان به مجلس عبیدالله - والى کوفه - نخستین چیزى که نظر عبیدالله را جلب کرد وجود مرد جوانى در میان آن کاروان بود.

عبیدالله که گمان مى کرد در کاروان حسین (علیه السلام ) مردى باقى نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند از ماءموران خود درباره امام سجاد (علیه السلام )  توضیح خواست .

کینه و ناپاکى او عمیق عبیدالله به او اجازه نمى داد که شاهد زنده بودن جوانى از نسل حسین (علیه السلام ) باشد، چنین مى نمود که تصمیم گرفته است تا على بن الحسین (علیه السلام ) را نیز به شهادت رساند.

کینه و ناپاکى او عمیق عبیدالله به او اجازه نمى داد که شاهد زنده بودن جوانى از نسل حسین (علیه السلام ) باشد، چنین مى نمود که تصمیم گرفته است تا على بن الحسین (علیه السلام ) را نیز به شهادت رساند. امام سجاد (علیه السلام ) که نیت و عزم عبیدالله را دریافته بود، به عبیدالله فرمود: اگر به راستى عزم کشتن مرا دارید، شخص امینى را ماءمور کنید تا از زنان و کودکان سرپرستى کند. عبیدالله با شنیدن این سخن ، از تصمیم خویش منصرف شد و گفت نه : تو خود همراه قافله خواهى بود.(1)

پی نوشت ها:

1- امام سجاد (علیه السلام ) در این بخش از سخنان خویش به آیه اى از قرآن اشاره کرد که خداوند مى فرماید ولکم فى رسول الله اسوة حسنه یعنى برنامه هاى پیامبر و شیوه عمل او الگویى شایسته براى شماست . گویا امام با مطرح ساختن این آیه ، مى خواست به کوفیان بنمایاند که روش آنان مخالف روش پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) است ، چه این که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نسبت به اهل بیت خویش بویژه نسبت به فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و على بن ابى طالب و فرزندان ایشان - حسن بن على و حسین بن على (علیه السلام ) - محبتى خاص داشت و درباره رعایت حقوق و حرمت آنها سفارشهاى صریحى به امت کرده بود. از سوى دیگر کوفیان که به ظاهر هوادار اهل بیت بوده و از دیرزمان با منطق استدلالى شیعه آشنایى داشتند بسرعت منظور امام سجاد (علیه السلام ) را دریافتند و یک بار دیگر سخنان على بن ابى طالب (علیه السلام ) در گوشهایشان طنین افکند و گویى با همین آیه ، همه چیز را دریافتند، از این رو به جاى این که بگذارند بیان امام سجاد (علیه السلام ) و استدلال آن حضرت تمام شود، به اظهار پشیمانى و ندامت و ابراز همدردى پرداختند.

2- احتجاج طبرسى 2/306.

3- امام سجاد( علیه السلام) جمال نیایش گران، احمد ترابی

منبع: سایت تبیان