وحشی و احوالش
وحشی و احوالش
آن چه تا کنون از وحشی به دست ما رسیده شامل غزل ها ، قصاید ، قطعه ها ، ترکیب بندها و مثنوی که به دو شکل پراکنده و سه مثنوی خلد برین ، ناظر و منظور و فرهاد و شیرین را در بر می گیرد .
وی را کمال الدین و بعضی شمس الدین محمد نامیده اند . این امر محل اختلاف است . زندگی و خاندان وحشی در هاله یی از ابهام قرار دارد. اثری که بتوان به استناد آن سخنی از خاندان وی آورد ، نیست . گرچه این امر جای شگفتی هم ندارد به گفته ی رشید یاسمی چیزی که از وحشیان قابل مطالعه است تاریخ روح آن هاست .
آن چه مسلم است وجود خانواده ی روستایی و ساده که در گوشه ی بافق چون دیگر روستائیان گذران نموده اند . اگر چه وحشی و برادرش بعدها ترک وطن نموده اند . این امر شاید تلاشی برای امر معاش و یا تحصیل علم بوده باشد .
همان طور که دیگر ابعاد زندگی وحشی چندان مشخص نیست سال تولد وی نیز به درستی روشن نیست فخرالدین زمانی با نقل قولی سال تولد وی را 939 و سال مرگ وی را 991 آورده است بر این اساس مدت عمر او را پنجاه و دو سالگی دانسته است . وحشی در دوران جوانی یکچند در یزد و بعد از آن جا به کاشان رفت . در همین شهر به مکتب داری پرداخت . اما گویا در آن شهر نیز چندان نماند و به عراق رفت . بعد ها به بندر هرمز و از آن جا به یزد و در نهایت به تفت رفت و به درگاه میر میران راه یافت . شاید نزدیکی به درگاه میرمیران باعث آن گردید تا وی در یزد اقامت نماید و تا پایان عمر در همین شهر بماند . مزار پاک وی در کوی پیر برج زیارتگاه ادب دوستان گردید .اگر چه مزارش مورد آسیب قرار گرفت و بقایای جسدش در گلخن حمام جای گرفت .
اشعار وحشی
آن چه تا کنون از وحشی به دست ما رسیده شامل غزل ها ، قصاید ، قطعه ها ، ترکیب بندهاو مثنوی که به دو شکل پراکنده و سه مثنوی خلد برین ، ناظر و منظور و فرهاد و شیرین را در بر می گیرد . سه مثنوی اخیر گیرا و موثر افتاده تنها مثنوی فرهاد و شیرین ناتمام مانده و مرگ به وی مهلت سرودن آن را نداده است .
مهمترین بخش اشعار وی غزل های وحشی است که تعداد آن 2366 بیت است . چکامه های وحشی چندان زیاد نیست .آن چه تا کنون در دست است چهل و یک قصیده است که در حدود 1836 بیت می باشد . این قصاید بیشتر در ستایش غیاث الدین محمد میر میران ستوده شده است . وحشی به جز وی در ستایش شاه تهماسب ، شاهزاده خلیل ، بکتاش بیگ ، عبدالله خان و از پیشوایان دینی حضرت محمد ( ص ) ، حضرت علی ( ع ) ، امام هشتم و امام دوازدهم اشعاری سروده است . قطعه های وحشی پیرامون موضوعاتی گوناگون چون ستایش ، سوگواری ، ماده تاریخ ، دشنام و چیستان سروده شده است . تعداد آن ها به چهل و چهار و جمعا 235 بیت می رسد .
شخصیت پردازی در داستان
اشخاص مخلوقی که در داستان ظاهر می شوند و عمل داستان را انجام می دهند را شخصیت داستان گویند . شاعر یا نویسنده با استفاده از اشخاص و بیان کیفیت روانی ، اخلاقی و خصوصیات ظاهری وی به روایت داستان می پردازد . در واقع بینش نویسنده به آن فردیت و جهت می بخشد.
شخصیت ها همه کاره ی داستان محسوب می شوند و با توصیف همراه می گردند . چرا که توصیف به تنهایی نمی تواند کار ساز باشد آن چه که مهم است این که توصیف باید توام به عمل باشد . هر اندازه شخصیت های داستان به دنیای واقعی نزدیکتر باشند در نزد خواننده قابل قبول و پذیرفتنی تر هستند . از معیارهای سنجش یک داستان یا روایت ، وجود شخصیت های معقول و پذیرفتنی است . اشخاص در داستان به منزله ی افراد واقعی در جامعه تلقی می شوند چرا که بعضی آن را رونوشتی از افراد جامعه می دانند که دارای خصلت افراد واقعی اما به صورت محدود و مختصر هستند .
شخصیت های داستانی معمولا از ترکیب شخصیت های مختلف خلق می شود . نویسنده آن چه را که در عالم واقع در بین شخصیت ها دیده از آن ها الهام گرفته و در قالب یک فرد ریخته و شخص داستان خویش را بازسازی کرده است .شاعر یا نویسنده برای آن که شخصیت زنده و پذیرفتنی به خواننده ارایه دهد سه نکته را باید در نظر داشته باشد :
الف- شخصیت ها باید در رفتار ثابت قدم باشند . هر گونه تغییر در رفتار باید با دلیلی منطقی همراه باشد .
ب – آن چه شخصیت در داستان انجام می دهد باید انگیزه معقولی داشته باشد.
ج – شخصیت ها باید در نظر خواننده پذیرفتنی و قابل قبول باشند . پس نمی توان صرفا آن ها را مطلق خوب یا مطلق بد دانست . پس باید رفتاری به واقع داشته باشند .
بررسی شخصیت پردازی در خلد برین
روضه ی اول
در این حکایت خواننده با دو شخصیت روبروست . انسانی که ترک جهان گفته و گوشه ی عزلت گرفته در واقع شخصیت قالبی است چرا که نماینده گروهی است و آن هم زاهد است :
اهل دلی ترک جهان گفته بود زاهل جهان روی نهان کرده بود
اما شخصیت دیگر فردی از افراد جامعه است :
رفت فضولی به در خانه اش زد به فضولی در کاشانه اش
پویایی در این دو شخصیت وجود ندارد . بلکه توصیف و شخصیت برای رساندن مضمون حکایت به کار رفته است .
روضه دوم
در این روضه خواننده با شخصیت های متعدد عادی و قالبی هماره است :
درویش ، پادشاه ، وزیر ، دختر پادشاه و مردم عادی ( ماهی گیران )
وحشی با کمک عنصر توصیف شخصیت را به تمامی به خواننده معرفی می کند و چون آن ها بر گرفته از عالم واقع هستند پس پذیرفتنی می نماید . تمام شخصیت های داستان به جز درویش از گونه شخصیت های ایستا هستند . اما درویش که قهرمان اصلی داستان است دارای شخصیت پویا است و در انتهای داستان تغییر نموده است . وحشی این امر را نشانه ی همت بلند درویش می داند .
روضه سوم
حکایت سخن پرداز و والی است باز شخصیت هر دو قالبی است و تغییری در رفتار مشاهده نمی شود پس هر دو شخصیت ایستا هستند :
نادره گویی زسخن گستران نادره در سلک زبان آوران
والی ملکش به غضب پیش خواند جود کنانش زبر خویش راند
روضه چهارم
داستان جاهل و دشمن دانا است شخصیت ها هر دو ساده و هر کدام نماینده ی گروه خاص خود هستند وحشی در این داستان با استفاده از عنصر توصیف در پرداختن به شخصیت جاهل بسیار منطقی عمل نموده است و خواننده با این توصیف جاهل را می شناسد :
جاهلی از گنج خرد تنگدست آرزوی گنج به دل نقش بست
رفتار وی تأکید کننده ی جهل وی است :
دید برون آمده ماری عجب برتن او نقش و نگاری عجب
شکل خوشی در نظرش نقش بست نقش زدش راه و گرفتش به دست
از خصوصیات داستان های کلاسیک وجود شخصیت های ایستا است و هر کدام از شخصیت ها نمونه گروهی از مردم هستند .
وحشی در این منظومه به پند و حکت پرداخته و آوردن شخصیت ها و انجام کنش های آن ها را دلیلی برای سوق دادن خواننده بر آن چه که هدف شاعر است ، می باشد .
روضه پنجم
دگر بار وحشی کم خردی را آورده و داستان دلالت بر این امر می نماید :
بود سفیهی به سفاهت علم ساخته محکم به جهالت قدم
و بعد با استفاده از توصیف روایی داستان را ادامه می دهد تا در خلال آن شناختی از شخصیت اصلی داستان به دست دهد .
روضه ششم
آخرین حکایت خلد برین داستان خار کش و نهان داشتن راز است و آن را این گونه به خواننده معرفی می کند:
بی درمی خار کشیدی به پشت نامده جز آبله هیچش به مشت
با استفاده از توصیف ساده و تشبیهی شخصیت و قهرمان اصلی داستان را به تصویر می کشد و به ذکر خصایص وی پردازد :
رفت به زن صورت آن راز گفت صورت آن راز نهان باز گفت
نتیجه :
همان طور که گذشت کلیه عناصر داستان برای پند و حکمت به خدمت گرفته شده اند . شاعر همه ی عوامل را فدای نکته ی پایانی و استنباط اخلاقی و اندرز به خواننده نموده است.
اکرم نعمت اللهی بخش ادبیات تبیان