شهید گمنام خود را معرفی کرد
شهید گمنام خود را معرفی کرد
در حین مراسم و شور و هیجان جمعیت در عرض ارادت به ساحت شهیدان در دلم نسبت بدانها شک و تردید پیش آمد که شاید اینها پیکر شهیدان نباشند که به مردم دادهاند و به اسم شهدای گمنام این جور مردم را به هیجان درآوردند. دیشب بعد از مراسم آنجا به منزل شما مراجعت کردیم، در عالم رؤیا دیدم...
تلفن منزل خوشواش به صدا درآمد از آن طرف صدای برادر سرهنگ جعفری به گوش میرسید، گوشی را برداشتم، خبری دلنواز و تعجب برانگیز را برایم مطرح کرد. وی گفت که من باجناقی دارم به نام محمد قاسم کمالی که اهل آزادشهر استان گلستان است که الان در شهرستان گرگان سکونت دارد ایشان شب 24/6/85 از گرگان به خانه ما در آمل تشریف فرما شد که از اینجا عازم تهران بودند. او آن شب در منزل بود که خواستم برای شب وداع به حسینیه سپاه آمل آیم او را هم با خود آوردم ولی ایشان صبح روز جمعه 24/6/85 عازم تهران بود و لذا برای تشییع به خوشواش حضور نداشت و من صبح از او جدا شدم و او به تهران رفت ولی من الآن بعد از مراسم در خوشواش به منزل آمل برگشتم اهل منزل یادداشتی از ایشان را به من دادند که باز کردم و خواندم که خطاب به من نوشته است؛ دیشب در منزل شما برای من در رؤیا، واقعهای پیش آمد که برایت مینویسم. من که دیشب به همراه شما برای وداع با شهیدان گمنام به حسینیه سپاه آمدم در حین مراسم و شور و هیجان جمعیت در عرض ارادت به ساحت شهیدان در دلم نسبت بدانها شک و تردید پیش آمد که شاید اینها پیکر شهیدان نباشند که به مردم دادهاند و به اسم شهدای گمنام این جور مردم را به هیجان درآوردند. دیشب بعد از مراسم آنجا به منزل شما مراجعت کردیم، در عالم رؤیا دیدم، ابدان شهدا به صورت بدن تازه از دنیا رفته در آمدهاند و در تابوت قرار دارند و یکی از آن سه تا شهید از سر جایش بر میخیزد و خطاب به من میگوید: تو شک داری که ما شهید نباشیم، بدان که ما شهید هستیم و من «محمد ابراهیمی» هستم و 15 سالهام و شغل پدرم در راه آهن خوزستان (اهواز) است...
خواستم این واقعه را به شما برسانم- بعد از نقل این واقعه از آقای جعفری، تعجب این کمترین برانگیخته شد که با این حساب، در اولین وهله به ذهن آمد که در اهواز پیگیری شود، تا ببینیم آیا شهید مفقودالاثری به نام محمد ابراهیمی داریم یا نه؟ که در صورت مثبت بودن، تحقیقات ادامه یابد تا اسم مبارک پدر و مادرش و شغل پدر گرامی او و از اینکه در کدام عملیاتشهید شد و جنازه او آمده، پیگیری شود، لذا مطلب از طریق یکی از دوستان در اهواز پیگیری شد و با گرفتن یک لیست از مراکز قانونی معلوم شد که در سراسر کشور 34 نفر شهید مفقود الجسد به نام محمد ابراهیمی داریم که یکی از اینها مربوط به شهر اهواز میباشد.
محمد ابراهیمی متولد 1345 میباشند که سال 63 ظاهراً در عملیات بدر در شرق دجله به شهادت رسید و مفقود الجسد گردید و شهادت وی را هم سپاه تاکید کرده است و وی در تیپ امام حسن علیهالسلام از لشکر هفت ولیعصر (عج) خوزستان بسیجی بود که شهید شد و شغل پدرش هم...
مطلب مذکور را با سردار سعادتی فرمانده ناحیه بسیج استان خوزستان طی تماسی در جریان گذاشتم که در نتیجه، وی بزرگواری کرده ضمن تحقیق در این مورد در سوم ماه رمضان سال 85 تلفن فرمودند که در اهواز خانواده او را شناسایی کردیم که فرزندشان به نام محمد ابراهیمی است تا اینکه در شب 25 ماه مبارک، برادر اکبر زاده از اهواز تلفن کردند که در موردشهید عزیز اهوازی تحقیق کردیم، نام پدرش عبد الحمید است که در اهواز خیابان فراهانی کوچه البرز پلاک 392 منزل دارند و فرزند عزیزش محمد ابراهیمی متولد 1345 میباشند که سال 63 و ظاهراً در عملیات بدر در شرق دجله به شهادت رسید و مفقود الجسد گردید و شهادت وی را هم سپاه تاکید کرده است و وی در تیپ امام حسن علیهالسلام از لشکر هفت ولیعصر (عج) خوزستان بسیجی بود که شهید شد و شغل پدرش هم اکنون در اداره راه و ترابری اهواز است و خانواده بسیار بزرگوار و اهل معنی هستند که از عزیزان بومی و محلی اهوازند که در کوچه نزدیک ما منزلشان میباشد.
این کمترین هم در تاریخ 26/12/85 مطابق با 27 صفر 1428 ه. ق از قم عازم اهواز شدم و در روز 28 صفر یعنی سالروز شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام و رحلت جد اطهرش خاتم انبیا صلی الله علیه و آ له صبح ساعت 10 به منزل شهیدعزیز محمد آقای ابراهیمی تشرف حاصل کردم.
خانواده گرامی او از پدر بزرگوار شهید که خود رزمنده هشت سال دفاع مقدس بود و مادر عزیز شهید و برادران و خواهران و ... به استقبال آمدند که به زیارتشان مترنم شدم و اشک شوق از دیدگان جاری بود، معلوم شد که فرزند عزیزش حدوداً 18 ساله بوده که در عملیات بدر منطقه عملیاتی خیبر مفقود الجسد گردید. مادر عزیزش تا این روز که من مشرف شدم حدود 22 سال است که لباس سیاه را از تن خود در نیاورده بود و به گفته پدر بزرگوار شهید این مادر بر اثر گریه و کدورت دائمی در فراق عزیزش یک چشم مبارکش بسیار کم نور گردیده و چشم دیگرش در شرف از دست رفتن است که این خبر شهدای گمنام خوشواش به ما رسیده است البته قبل از آنکه این خبر را سردار سعادتی با همراهان در آن شب به ما برسانند. خواهرشهید خواب دیده است که شهید برای مادرش پیغام میدهد که این قدر گریه نکند که من پیدا شدم که طولی نکشید که خبر رؤیای شما به ما رسید.
پدر شهید خودش از سال 63 الی 65 در منطقه هورالهویزه و شط علی و منطقه عملیاتی خیبر مسئولیت جاده سازی در درون هور را بر عهده داشته است که این حقیر از سال 64 قبل از عملیات والفجر 8 در منطقه شط علی در حین جاده سازی او را زیارت کردم و وقتی آدرس آن روزها و خاطرات به میان آمد پدرش فرمود که آنجا به مسئولیت من جاده سازی شد و اینکه شهید در خواب شغل مرا به بحث راه سازی در راه آهن و اینها اعلام کرد برای آن است که من هم شغلم این است و هم در آن سالها مسئولیت راه سازی و جاده سازی در هور را بر عهده داشتم. پدر گرامی این شهید گفت که برای ما افتخار است که شهید ما در آنجا دفن گردید و ما نه تنها نمیگوییم که شهیدمان را بیاوریم بلکه با افتخار برای فاتحه خوانی به آنجا میآییم و به این حقیر فرمود که من وصیت کردم که اگر صلاح بدانید و مقدور باشد من که از دنیا رفتم مرا هم به خوشواش بیاورند و در کنار فرزندم مرا دفن نمایند.
شهید محمد ابراهیمی در خواب آن عزیزمان که خود را به نام و با شغل پدر گرامی معرفی کرد به تمام جزئیات و اینکه در بین این سه شهید گمنام کدام یک است معرفی نکرد زیرا خواست خودش را از گمنامی به در نیاورد و چون وی در منطقه عملیاتی بدر شهید شد که عملیات خیبر هم در حدود همان منطقه در جزیره مجنون عمل شد که تا شرق بصره امتداد یافت لذا به احتمال قوی شاید شهید ابراهیمی در بین سه شهید گمنام خوشواش همان شهید مربوط به عملیات خیبر باشد لذا باز هم در گمنامی قرار دارد و به هر حال از غیب به تمامه به شهود خود را ظهور نداد.
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع: به نقل از استاد صمدی آملی- کتاب شهدای گمنام خوشواش