سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دارالرضوان

درک ِ معنای چشم !

همین نیم ساعت پیش، رفته بودم خرید.

 

از در که رفتم بیرون، صدای ساز و دهل گوشخراشی سیستم عصبی‎ام را دچار شوک نمود!

بله! در کوچه? پشتی مراسم ازدواج دو زوج برقرار بود و لاجرم تمام همسایه‎ها و اهالی کوچه‎های اطراف و اکناف باید در این شادمانی، توفیق اجباری استماع حرام داشته باشند!

امان از این فرهنگ غم‎انگیز!

دوچرخه را پیچاندم توی کوچه? پشتی و از مردی که جلوی در مکان جشن ایستاده بود خیلی محترمانه خواستم که صدای آن دستگاه کذایی را کم کند.

چَشم جانانه و آبداری گفت و رفت.

از خرید که برگشتم، معنی "چَشم" را با تمام وجود درک کردم!!!!

نیمه شب نوشت:

و این ادراک تلخ تا نیمه شب ادامه داشت!!! حتّی در و پنجره? بسته? خانه هم مانع توفیق اجباریمان نمی‎شد!

 

+ وام گرفته از وب ِ طلبه ی چهارده ساله