موج
دوید توی حمام و زار زار گریه. مثل همه دفعه های قبل. مثل دفعه هایی که حالش بهتر می شد و می دید آنچه نباید می کرده کرده و آنچه نباید میشده شده. مثل همه دفعه هایی که حالش بهتر می شد و می دید صورت زنش خراش برداشته. می دید چند تار موی زنش لای انگشتان اوست. دوید توی حمام و زار زار گریه...
به قلم محمد مبینی
+ مشترک مورد نظر