سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دارالرضوان

لبخند

مصاحبه گر :

ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بودروی زمین افتاد و زمزمه میکرد
دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش
داشت اخرین نفساشو میزدازش پرسیدم این لحظات اخر چه حرفی برای مردم داریبا لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوتمیفرستن.عکس روی کمپوت ها رو نکننگفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو
با همون طنازی گفت.. آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...

 خاطرات یک رزمنده

 

رهبرم سید علی