سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دارالرضوان

داستان

    نظر

 باشگاه خبرنگاران

روزی یک کشیش که در یکی از قبیله های برزیل کار می کرد هنگام اتمام تعطیلات و بازگشت به قبیله، یک ساعت آفتابی هم با خود آورد. کشیش می خواست با این کار، تعیین زمان و ساعت را به بومیان یاد بدهد. ساعت خریداری شده را در مرکز روستا نصب کرد. بومیان با دیدن ساعت آفتابی به وجد آمدند و خوشحال بودند. کشیش بار دیگر به سفر رفت و هنگام بازگشت به روستا با منظره عجیبی روبه رو شد. اهالی قبیله دور هم جمع شده بودند و برای حفاظت ساعت از گزند آفتاب روی آن یک سقف محکم ساخته بودند.