دارالرضوان

:)

قرار است یک کاغذ بنویسم و شب ها بگذارم بالای سرم. بنویسم " اگر من در خواب خفه شدم ، بدانید که بدون شک در راه خداوند شهید شده ام و شک نکنید که علت خفگی ام گره خوردن بندهای آیه الکرسی ام است که به گردن دارم ." حداقل اش این است که مامان و بابا با دیدن این کاغذ خیالشون راحت می شود که آخر آخرش عاقبت به خیر شده ام. از اعتقاد شدید من به این گردنبند باخبر هستند. اما برای خودم ، اگر عاقبت به خیری ام به همین آیه الکرسی نباشند لااقلش خیالم راحت است که گذاشته ام فکر کنند که حقیقتا عاقبتم ختم به خیر شده .

 

__________

وام گرفته از این روز های من ، ندا 


پناهگاه

مادرهایی که بیشتر وقتشان را در آشپزخانه می گذرانند، عاشق ظرف شستن و سبزی خرد کردن و بوی پیاز گرفتن نیستند. آنها فقط نسبت به بقیه مادرها، احساس غریبگی بیشتری به شوهر و بچه هایشان دارند...


نیلوفر نیک بنیاد


آها ، آنتی بیوتیک !!!

استاد "خ" میگفت : " آدم های بی سوادی هستیم، می گفت اگر دست او می بود توی مدرک هایمان می نوشت مهارتمان در حد آجر چیدن هست ، شاید همان هم نه. میگفت مقصر شماها نیستید ها، نسل تان اینجوری هست.همه ی این ها را می گفت ، بعدش میگفت البته شماها خوشبخت تر هستید و البته آدم هایی که با شماها در ارتباطند. میگفت بی سوادی شماها فوقش به سوزاندن دو سه تا سرور می رسد و ضرر چند میلیون پول زبان بسته، بیچاره آن هایی که جانشان با یک مشت آدم  بی سواد مثل شماها به اسم پزشک به خطر بیفتد. می گفت آنها با جان مردم بازی می کنند. " همه ی این حرف ها توی همین هفته بارها و بارها توی ذهنم آمده. مخصوصا بازی با جان مردم . نمی خواهم بی انصافی کنم. در مورد همه پزشک ها حرفم این نیست . ولی بعضی هایشان جوری زُل می زنند به چشم های آدم  انگار که دارند این جمله را با خود می گویند : " بگذار ببینم چی به قیافت میاد،  آها ، آنتی بیوتیک !!! "

 

نوشته ی وب این روز های من